این روزهای من

سرکش
این روزهای من

اومدم مثل آدم زندگی کنم نشد، شاید هم من نتونستم.

آخرین مطالب
  • ۱۵ بهمن ۹۵ ، ۰۸:۳۹ توبه
  • ۰۲ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۴۴ بخشش

۱۳ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

 به مهربانی خدا خیلی بیشتر از هر وقتی اعتقاد دارم. تو این همه سختی و نگرانی هایی که از ایران دارم مهربانیش تنها چیزیه که دلم بهش خوشه.

 یک شنبه  تصمیم گرفتم برم موزه با ایننکه ایشتگاه اتوبوس دقیقا جلوی درب پارکینگ مح.طه خونه ماست ترجیح دادم کودک دورنم هم یه حالی ببره لذا دو چرخه رو انتخاب کردم.  اول به موضوع جغرافیا و بعد هم به موزه هنر معاصر رفتم. بین اش هم خواستم یه کلیسای قدیی رو ببینم که ظاهرا کسی داخل اش نبود یا اگر هم بودن درب اش بسته بود.  این کودک درون ما دیگه زیادی حال برد. داشتم از درب موز هنر میومدم بیرون که رگبار و وبارون شروع شد . موف=قعی که از مسئول موزه پرسیدم کفت تا هشت شب یه سره میباره. بنده خدا تا کلاه دوچرخه سواری منو دید رفت برام یه کیسه پلاستیکی برای کیفتم و یک کیسه زباله هم اورد که تنم کنم. خلاسه اینکه تا رسیدم خونه نقطه ای از بدنم خشک نبود!!!!1 ولی خخخخخخخخخخخخلی کیف داد. موقغی که رسیدم خونه هم بعد از شستن گفش ها و لباس ها با پیامک دوست مکزیکیم مواجه شدم که پیشنهاد یه شام رو داده بود. خلاصه دو نفری  با دو چرخه به رستوران مک دنالد رفتیم . در مسیر برگشت هم دوچرخه اش خراب شد که محبور شدم برارش جزیی تعمیر  کنم و صد البته پاش رو زخمی کرد که چون دیر وقت بود دو تایی تا خانه  اش پیاده رفتیم.


خلاصه اینکه یک شنبه رو حلالش کردیم با موزه


 یک پیج اینستاگرام درست کردم ( تا حالا نداشتم) و از هر جایی که میرم یا هر خاطره شیرینی یک عکس میزارم. برای روز هایی که ممکنه دیگه تکرار نشه.


بیشتر دوستان یک ماه هم دارن میرن.: مرتضی دو هفته دیگه برمیگرده سوئد. فرمان یک شنبه برمیگرده پاکستان و ایلیانا هم فردا تا یک سال اینده برمیگرده مکزیک . هر سه تاشون انسان های نازنینی هستند. خصوصا مرتضی.


 مرتضی از هر فرصتی برای راهنمایی کردن من استفاده می کنه . واقعا ادم دوست داشتنی و قابل احترامیه.

 ماه مبارک تمام شد و زندگی ما یکم روی روال افتد به شدت مشکل اشپزی دارم و دستم در اشپزی کنده و برای هر وعده غذا درست کردن نیاز به لااقل دو ساعت زمان دارم و مهم تر از همه منوی غذایی که بلدم درست کنم به شدت محدوده

 این هفته میخام برم موزه هوانوردی.


مرتضی امروز پیشنهاد داد پرواز برگشتمو عوض کنم و از یه شهر دیگه بگیرم تا بتونم در یه فاصله چند روزه یه شهر دیگه رو هم ببینم خودش داره میره با همسرش نیویورک.=== ایده بدی نیست. ببینیم چقدر واسمون خرج بر میداره



 فرمانده، ضعیف ترین سربازت دلش برات تنگ شده.


سر کش
۳۱ تیر ۹۴ ، ۰۵:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 روز چهار شنبه اولین meeting labبرگزار شد. به محض رسیدن استاد با تاخیر یک ساعته.  به من اشاره کرد و گفت برو پارو پوینتت رو ارائه بده. منم بالاخره بعد از یه ذره اضطراب موتورم روشن شد. باورتون نمیشه وسط ارائه با خودم گفتم  بالاخره درست شد. 15 دقیقه ای سعی کردم مقدمات کارم رو برای بقیه دانشجو ها توضیح بدم.

6 چینی

1 پاکستانی

1 عراقی

3 مکزیکی

1 ایرانی


 بعد از اطایه باز خورد ها رو پرسیدم. خوشبختانه اکصرشون می گفتنند بر خلاف ارائه دوستان چینی زبان که به شدت انگلیسی رو با لهجه چینی صحبت می کنند. مطالب من رو کامل متوجه می شدند. بعد از من هم دو نفر از خانم های چینی ارائه دادند.

 در کل روز جالبی بود. فرداش هم تولد استادمون بود و یکی از همون خانم های چینی که اسمشو یادم رفته یک کیک تهیه کرده بود. 

 ماه رمضان تمام شد. ماه رمضان امسال سخت تر از هر ماه رمضانی بود. به شخصه سه روز اخرش رو بخاطر بیماری گدارشی نتونستم روزع بگیرم که موند برای سال بعد


 ولی در عوض یه ذره برنامه زندگیم روی روال افتاد دیگه کم کم باید شروع کنم جاهای دیدنی شهر رو بگردم و به شهر های اطراف هم برم.

 دقیقا شد یک ماهکه اومدم اینجا

امیر دوست دوران دبیرستانم برام سنگ تام گذاشت

 وحید همسایه ام واقعا پسر نازنینیه

محمد خونه بقلیم بر خلاف اخلاق های خاص اش بازم دوست داشتنیه

ایلیانا اکثر روز ها حالم رو می پرسه و درک می کنه که تحت فشارم.

مرتضی  انصافا چسر با معرفتیه. سرماخورده نبود به meeting lab

( اگه ایران بود میگفتن پیجونده اما اینجا استاد وسط جسه به ش زنگ زد تا از حالش با خبر بشه و بعدشمهمون جا گفت براش ارزوی سلامت بکنیم)

 استادم دیروز بعد از تولد موقع خروج از ازمایشگاه برگشت رو به من یه چیزی گفت . حقیقتش متوجه نشدم و خیلی خجلت کشیدم ولی به روی خودم نیاوردم. خدا کنه چیز مهمی نگفته باشه

 دیشب استار باکس رو تجربه کردم. 4.45 دلار برای iced coffee . حقیقتش من هیچ وقت اهل کافی شاب نبودم اما از روی کنکاوی رفتم. هر گز قهوه دوست نداشتم و ندارم و نخواهم داشت.

امروز صبح یه باران عالی اومد. زنده شدیم بعد از این همه گرما خوردن

 حقیقتش این یک ماه اینقدر منگ و گیج بودم که دو روز پیش فهمیدم تمان شبیه سزی ها و مطالعاتم تا حالا اشتباه بوده و باید از صفر شروع کنم. به شدت تحت فشار بودم اما دارم سعی می کنم مدیریتش کنم و ران ها رو مجدادا با دقت تر اجرا کنم. زندگی در یه شر جدید با یه فرهنگ جدید شوخی نیست. با توحه به اشتباه بودن نتایح ازمایشگاهیم در تهران و تحت فشار بودن برای ارسال مقاله برای استاد خودم در ایران. تصمیم گرفتم از نتایج ران های فعلی دو تا مقاله در بیارم تا به درد دنیا ( امریکا) و اخرتم  ( ایران) بخوره


 یه ایده هایی تو ذهنمه. خدا کنه جواب بده

سر کش
۲۸ تیر ۹۴ ، ۰۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 نگران نباشید وقتمو تلف نمی کنم. لب تاپ داره ران میگیره. منم دارم. برای خودم می نویسم. شام هم خوردم ( مزغ دست پخت خودم) شکمم هم سیره.

هنوز نتونستمدرک کنم چه فلسفه ای داره پیاز داغ . تلاشم رو می کنم تا طبق گفته مادرم طلایی رنگ بشن. اما نصفشون می سوزند و نصف بقیشون خام می مونند.

 از جدید ترین تحربیاتم اینکه که اول مرغ رو باید تفت بدی بعد بپزی. من امروز بر عکس شو انجام دادم. هر پی روغن می ریختم چذبش می شد. اخر سر هم له شد .

 

 به علت اینکه دیشب الو خورده بودم ( من یه جورایی به الو حساسیت دارم!!!) مجبور شدم امروز روزه ام رو بخورم. هر کی میگه ماه رمضان ماه خداستو منظورش فقط اول های ماهه. الان که به اخر هاش رسیده هم داریم جا میزنیم.

 

با ایلیانا در ورد دامنه لعات بحث می کردیم. من رفرنس لعتم رو بهش نان دادم. (3000 لغا ر کاربرد انتشارانت لانگ من) تاکید داشت که بیشترشونو بلد نیست. بر عکس من که لااقل 90% اون لغات رو کامل بلدم. بیشتر که باهاش حرف زدم متوجه شدم از مهد کودک انگلیسی یاد می گیرند. و یاد گیزی زبانشون هم هیچ ربطی به دامه لغات و گرامر نداره. بهشون مهارت استفاده از زبان انگلیسی رو یاد می دهند. برای همین هم بر خلاف تفاوت مون در دامنه لغات ایلیانا به شدت مکالمه بهتری نسبت به من داره. یاد ضغف خودم و یکی از اقوام مون در درس عربی شدم. پدرش تعریف می کرد که معلم بچه اش در مدرسه شون به شدت بچه ها رو می ترسونده که مغلم خصوصی نگیرید چون دوش های تدریس فرق داره و ....... اردیبهشت ماه هم خانم معلم به سفر مکه تشریف بردند.  بعد از امتحان میان ترم در نیم سال دم هم زمانی که به علت نمره کم دخترشون در درس عربی به مدرسه ( مدرسه نمونه دولتی) مراجعه می کنند. سرکار خانم معلم ادرس و تلفن منزل خودشونو بابت تدریس عربی به پدر اون بچه می دهند. به گفته خود اون دختر بچه میگفت زمانی که پدرم منو میبرد به خانه معلم و برمی گردوند خیلی از هم کلاسی هام رو توو کوجه خانم معلم میدیدم. اینطور که پدرش می گفت دو روز قبل از امتحانم زنگ زده بود که کار دارم و دو جلسه اخر رو برای دخترتون باید یک جا پشت سر هم بزارم. کاشف به عمل اومد که سرکار خانم روز قبل از امتحان سرون زیادی بابت کلاس خصوصی شلوغ بوده. فکرش رو بکنید یه دختر بچه کلاس اول راهنمایی از الان فهمید معلم اش ادم حلال خوری نیست. و ای کاش اون خانم معلم در اردیبهشت ماه ( فصل قبل از امتحانات به جای مکه تشریف میبردن انتالیاو ادم کمتر می سوخت.

حالا مقایسه بکنید این نظام های اموزشی رو در دو کشور جهان سوم!!!!!!!! هممون داریم از همدیگه دزدی می کنیم. جیب همدیگه رو میزنیم. گرگی هستیم برای دیگیری. یاد حرف های اون پدر می افتم منی که باهاشون نسبت دور فامیلی دارم اعصابم بهم میریزه.

فردا میخام برم ببینم این استار باکس که میگن چی هست.

کار نکرده زیاد دارم.دارم سعی می کنم درست زندگی کنم ولی باور کنید نمیشه گاهی.

سر کش
۲۳ تیر ۹۴ ، ۲۳:۲۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

07-11-2015

اینکه الان بغض همه گلوم رو گرفته نه از درد غربته، نه از گرسنگی و نه از مریضی.

 خدا رو شکر شکمم سیره. ظرف هام رو هم شستم. برای سحر هم عدسی گذاشتم  که البته پیاز داعش مونده که گذاشتمش برای اخر شب.

  نه دارم اجساسی می نویسم و نه شیفته و دل بافته زندگی  امریکایی شدم. منتهی دوست دارم حرف دلم رو بزنم.  از زندگی امریکایی همین قدر فهمیدم که از هر چی بزنند از خوشی نمیزنند. قبلا هم گفتم اینجا در هین اینکه وقت زیاد داری. در عین حال وقت کم هم داری. ادارات دولتی مثل بانک ها تاز ساعت 9 باز می کنند و اگه کار دولتی داشته باشی یه جورایی یه صلح تا بعد از ظهرت رفته.

 کیفیت روز های اخرم در ایران رو دوست داشتم. عین تراکتور کار می کردم. به سلامتیم اهمیت میدادم. مهمونی میرفتم و .....

 25 روزی میشه که امدم امریکا وتقریبا خودمو ول کرده بودم. خیلی از وعده های غذاییم فقط خودمو سیر می کردم. از غذا خوردن لذتی نمیبردم. ب لطف خدا یخچالم همیشه پره. فروشگاه Kmart به ما خیلی نزدیکه اما اکثر شب ها مجبورم از خستگی به یع لقمه نان و پنیر بسنده کنم. امروز منتهی فرمونم رو عوضکردم. دوست ندارم برگردم ایران جایی غیر از دانشگاهمو ندیده باشم. از اپلیکیشن tripadvisor استفاده کردم که انصافا داره خوب راه نماییم می کنه. فردا با دیدن مجموعه کاکتوس های دانشگاهمون شروع می کنم. یک شنبه هم سری به downtown میزنم.

دو شب پیش استادم ساعت 10 نصفه شب زنگ زد و یه موضوع نانو ای به طرح تحقیقاتیم در اینجا اضافه کرد. فرداش هم ادم در lab و حسابی برام توضیح داد چی ازم میخاد. اخر سرم هم زمانی که شئق من برای مقاله نویسی رو دید فقط یک جمله گفت: تعداد مقاله مهم نیست. فقط یه مقاله از این موضوع در بیار اما اون یه دونه رو در عالی ترین سطح در بیار!!!!!!!!!!!!!

هفته اینده هم قراره همه دانشجو ها در meeting lab 15 دقیقه از پروژه خودشون حرف بزنند. خدا بهم رح کنه که هوز هیچ کاری نکردم.

 دوستت دارم خدا

شب احیای اخر رو بر عکس بیدار بودم. بعد سحری تازه بیدار موندم نشستم یکم فکر کردم.

دیروز برای خرید یه گوشی به t mobile  رفتم. یکی از ارزون ترین

گوشی های lg رو انتخاب کرده بودم 99.74 دلار.گر شارژ ماه بعد ات رو از الان پرداخت کنی می تونی این گوشی رو فقط 53 دلار بخری. خلاصه من با پرداخت 93 دلار که 40 دلارش مربوط یه شارژ ما های بعد بود ( قرار داد طرح من ماهی 30 دلار برای 100 دقیقه مکالمه، پیامک بین الملل و داخلی و اینترنت4G LTE نامحدود هست) تونستم صاحب یه گوشی lg leon lte  139 دلاری بشم که خداییش خیلی هم خوشگله. گوشی قبلیه رو میخاستم از روی اجبار بخرم اما اینو واقعا دوست دارم.

سر کش
۲۱ تیر ۹۴ ، ۰۱:۴۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
* یکی از چیز هایی که موقع نوشتن خاطرات مهمه، اینه که شا کی دارید می نویسید.مثلا منی که امروز حال و حوصله خودم رو هم ندارم نمی تونم خاطرات 4 جولای رو به اون شکل لذت بخشی که اتفاق افتاد بنویسم.
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
 4 جولای برای امریکایی ها یه چیزی مثل 22 بهمن ماست. منتهی بر خلاف ما اینخا خیلی روش غیرت دارند. البته نهایت عیرتشون هم به رفتن به ساحل و یا زدن پرچم امریکا بر روی در و دیوار ختم میشه ( که ما همینمشم نمی کنیم)

 بر اساس یه برنامه که فقط مبدا اش به من اطلاع داده شد قرار شد به نزدیک ساخل بریم. خداییش من فکر یه برنامه 2 ساعته توو ذهم بود نه یه برنامه ای که ساعت 4 ظهر از خونه من راه بی افتیم و من ساعت 2 و 40 دقیقه بامداد برسم خونه!!!!!

من و همسایه ایرانی بقلی من که دانشجوی پست داک برق هستند به همراه دوست مشترک مون و یکی دیگه از دوستان هم وطن به شهر ساحلی Dana point رفتیم. شهری بسیار زیبا. تازه فهمیدیم امریکا که میگن اینه!!!!!! چون در شهر خودمون فقط گرما نصیب ما شده تا حالا. شهری بسیار سبز و خوش بی و هوا که بر خلاف شهر ما خیلی هم امریکایی داره!!!!!!!

 پس از گشت زنی سه ساعته و صرف شام در یک رستوران ساحلی ( همبرگز با تخم مرغ!!!!!!) به نظاره اتش بازی ها نشستیم. نیم ساعت تمام در جای جای بندر اتش بازی بود که به نوبه خودش جالب بود.

 یه چیزی هم ما بالاخره یاد گرفتیم. اینکه چقدر اینجا باید انعام بدیم. موضوعی بسیار پیچیده و نیاز به محاسبه:

مقدار انعام بستگی به drink  و tax رسید شما داره. اگه drink ندارید کافیه که دو برابر مالیات فیش تون انعام بدید. مثلا منی که عین بچه ادم اب با همبرگرم خورده بودم و 1.5 دلار هم مالیات غذام بود، 3 دلار انعام دادم. اما  سه تا دوستانم که  drink داشتند تقریبا نفری 5 دلار دادند.

 در مسیر برگشت هم پس از تحمل سف اتوبوس از ساحل تا پارکینگ دبیرستانی که ماشین دوستم را درش پارک کرده بودیم یه سری هم به هتل        زدیم و پس از گشتی در محوطه و لابی و تراس هتل ( بازدید برای همه ازاد و رایگان بود) و همچنین استفاده از سروی بهداشتی هتل!!!!! سری هم به شهر ساحلی pear beach زدیم که بسیار کثیف بود و صد البته پر از club.
  به توصیه دوستان چرخی شبانه در شهر زدیم که به عیر از برخورد  بی ادبانه دو تا پسر بچه مست با من و دوستم ( و صد البته سکوت ما) و مشاهده دعوای وسط خیابان دو تا ادم مست دیگه و همچنین مشاهده جوانانی که در کلاب مشغول رقص و پایکوبی و ..... بودند چیز دیگه ای گیر ما نیومد.
 از شهر irvine تا شهر ما یه جاده ساحلی مثل جاده رویان تا قریدون کنار خودمون داره که به شدت دیدنی تره و صد البته خود شهر هم بسیار زیباست.
 در این برنامه کلا 18 دلار چول شام بنده شد و با اصرار تونستیم به طور محترمانه به دوستم هم بخشی از هزینه ی ماشین bmw 53000 دلاریش رو  بابت بنزین تقدیم کنیم. فلذا این گشت زنی برای ما 28 دلار خرج داشت که فعلا تا اطلاع ثانوی بستمانه!!!!!


سر کش
۱۷ تیر ۹۴ ، ۰۵:۵۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

شبیه سازی که سه روزه دارم براش وق میزارم و نهایتا به علت پیچیده بودنش مجبور شدم به سه قسمت تقسیمش کنم. بخش اولش تمام شد.

 از فردا باید روی بخش دومش تلاش کنم و امید وارم اونم طی سه الی چهار روز انجام بشه.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

 اینکه میگن آینده از ان ماست ، یه حرف مفت بیشتر نیست. براش انچنان چاله کنده اند که نمیزارن سر بلند کنی. سرتو بیاری بالا ، از کمر گردنتو می زدنند.

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

 نگاه عجیبی دارند خدمه امریکایی به دانشجویان دانشگاهی که 80% دانشجوهاش امریکایی نیستند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

ازمایشگاهی که من درش هستم دانشجوی زیر 25 سال  نداره و حتی یک نفر هم اینچا کارشناسی ارشد نیست. همه دانشجوی دکتری یا مقطه پسا دکتری هستند از 25 سال داریم 55 ساله.

 دیگه کم کم دار شنم میشه. جای شما خالی سه شبه و که سحری مرغ دارم.

خاله ام برام برنج اورد همون روز های اول. یبار تلاش کردم برنج اش شفته شد. در کیسه برنج رو بستم گذاشتم کنار. ترجیح میدم این چند ماه برنج نخورم.

والا

 نمیمیرم که!!!!!

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

دوستم الان زنگ زد. برای تعطیلات 4 جولای قرار شد بریم بیرون.اینجا ظاهر 4 جولای اتش بازیه!!!!!

t- mobile یک افر جدید داره 100 دقیقه مکاتبه تلفنی

 پیامک داخل کشور و بین الملل نامحدود

اینترنت نامحدود

کلا ماهی 30 دلار

 درجا گرفتمش.  دوستانم در اینجا اپلیکیشن hangouts dialer و هم معرفی کردند که باری تمای در امریکا دیگه پولی نمیدیم و با توجه به سرعت اینترنت راحت میشه صحبت کرد. دیگه الان خودم به خالم زنگ میزنم!!!!!!!!

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

سر کش
۱۲ تیر ۹۴ ، ۰۷:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

یکی از چیز هایی که اینجا همه به ما تذکر می دهد اینه که شب ها قبل از تاریکی هوا به خونه برگردیم. البته کالیفرنیا کلا ایالت ارومیه اما در هر صورت ما هم گفتیم :چشم.

دیشب موقع برگشت ساعت 20:30  متوجه شدم که ایلیانا ( دختر مکزیکی که تقریبا ساکت ترین و بی حاشیه ترین دانشجوی ازمایشگاه ماست داره تو خیابون ونبال گوشی موبایلش میگرد و ظاهرا به شدت هم از تاریکی می ترسه.

 اول سعی کردم یکمی ارومش کنم چون به شرت نگران بود.  یادش افتاد گوشیش رو تو ازمایشگاه جا گذاشته. و اون محل تا دانشگاه خیلی دور شده بود. منم حقیقتش یکمی دلم سوخت. بهش پیشنهاد دادم بره کنار یه تیر چراغ برق بشینه تا من با دوچرخه برگردم دانشگاه و گوشیش رو بیارم.

خلاسه ما اون شب بیشتر با یلیانا اشا شدیم و فهمیدیم که تقریبا هم هم همسایه هستیم.جالب تر از همه این بود  که اومد بهم گفت ما می تونیم Close friend باشیم و البته اگر ایرادی نداره من بعد از کلاس ساعت 19:30 مسیر خانه تا دانشگاه رو با شما بیام چون از امنیت اینجا یه مقدار نگرانم.

 و نهایتا اینکه  اولین دوست غیر ایرانی ما ایشون هستند. لااقل اینقدر شعورش میرسه. از روزی که فهمید ما چیزی به نام ماه رمضان داریم دیگه تو ازمایشگاه جلوی من و دوست پاکستانیم غذا نمی خوره و میره بیرون ازمایشگاه.

--------------------------------------------------------------------------------------------

کار ها تقریبا روی روال افتاده البته سر شبیه سازی ها به شدت مشکل دارم و نمیتوتم برای رم افزار فلوینت اون udf ای رو که میخام بنویسم. استادم هم editor in chief سه تا ژورنال هست و 90 درصد وقت رو اصلا دانشگاه نمیاد و به اون ژورنال ها چسبیده.

-------------------------------------------------------------------------------------------

مرسی از مرتضی- وحید و امیر

ایرانی هایی که تا به امروز هر کاری از دستشون بر اومد انجام دادند و البته ایرانیی هایی هم هستند که براشون فرقی با بف=قیه نداری. همین جا در lab خودمان!!!!

--------------------------------------------------------------------------------------------

از سایت craigslist یه پرینتر hp پیدا کردم که امشب احتمالا میخام برم بخرمش.

------------------------------------------------------------------------------------------------------

امروز صبح امیر اومد خونم. از اینکه اولین مهمونم (البته روزه بود) رو به خونم دعوت کردم خیلی راضی ام.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------

یکی از هم ازمایشگاهی ها میگفت اپارتمان 2 خوابه با حمام و سرویس مشترک رو ماهی 400 دلار اجاره کرده ( خوابگاه مبله)  . بنده مجبور شدم اپاتمان شخصی با یک خواب رو 800 دلار اجاره کنم. بر پدر این وسواس لعنت که بخاطر یه حمام دستوشیی و اشپزخانه دارم ماهی 400 دلار اضافی میدم.. ضمن اینکه خیلی هم اپارتمانشون به دانشگاه نزدیک تره.

 خدا یا با زبان روزه امروز دروغ گفتم. منو ببخش.

بی زارم از دروغ گفتن.  موقعی که دروغ میگم از خودم بدم میاد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------

سر کش
۱۰ تیر ۹۴ ، ۲۰:۴۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 قراره یک ساعت و نیم دیگه با استاد گرام individual meeting داشته باشیم و بنده هنوز مقاله ایشون رو نخوندم. دلم برای مهمونی های ماه رمضان تنگ شده. چقدر شوخ و شنگ بودم. من. چقدر بی محابا ( یا شاید هم بی مهابا) می خندیدم. چقدر پر خوری می کردم. چقدر سر نخوردن زولبیا و بامیه با خودم دعوا میکردم.

گاهی با خودم میگم یکی از بهترین سفر های عمرم در بدترین زمان ممکن رخ داد. زمانی که به بودنم در ایران به شدت نیاز داشتند و نیاز دارم.

------------------------------------------------------------------

 تا ساعت 12 شب بیدار موندم و به اندازه 3 وعده مرع درست کردم.

-----------------------------------------------------------------

 خودم باورم بشه یا نشه هنوز گیجم. نمیدونم میخام چا کار کنم. پیگیری بیمه هم به این کارهام اضافه شد. ولی دیگه موقع بلند شدنه 17 june رسیدم و تا دیشب خیلی به خودم کاری نداشتم. اما الان دیگه وقت بلند شدنه. بی نظمی و بد عذا خوردن بسته. دلم برای سر کشی هام تنگ شده. شاید اینجا هم یکم سرکش بازی در اوردم.

 یکی از ارزو هام اینجا به قیقت پیوست: دو چرخه سواری . اونم در اسایش و اونم در امنیت کامل.

 چند روزی کا دو چرخه سواری کردم. باخودم گفتم چرا میرسم دانشگاه اینقدر خسته ام. بعد به خودم اومدم دیدم بر حسب عادت ایران. نگار کسی دهر روز دنبالک کرده خیلی تند تند دو چرخه سواری می کردم. خلاسه چند روزی دارم مثل خودشون دو چرخه سواری می کنم. اروم. اینجا چیزی که ادم زیاد داره وقته. در عین حال تها چیزی هم که کم داره بازم وقته.

به شدت به احاره یک ماشین برای کالیفرنیا گردی و یک چرینتر برای پرینت مقالات نیاز دارم. برینت 4 برگ کاعذ اینجا 1 دلار هزینه اش هست در حالی که به راحتی میشه یه پرینتر دست دوم رو 40 دلار خرید.

سر کش
۰۸ تیر ۹۴ ، ۲۰:۳۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 دو بار رفتم فروشگاه kmark , و برگشتم میبینم بیش از 115 دلار خرج کردم. البته مقدار زیادی میوه، کلاه ایمنی و چند سری الوازم برای خونه ام خریدم. منتهی خداییش 115 دلار نمیشن!!!!!

 عادت بدی پیدا کردم. هر چیزی رو ضرب در 3300 می کنم ببینم به تومن خودمون چقدر میشه بعد زمانی که میبینم سیب زرد هر پوند 99 سنت هست کلی خر کیف میشم و بیشتر میخرم.  جالب بود که چهار مدل گوجه دیدم و دو مدلش از هلوی درجه یک گرن تر بود.

شک نکنید اینجا همه چی هورمونیه. مثلا سیب ها همه براق و یه اندازه و در ابعاد و کیفیت و شکل ظاهری با هم مو نمی زنند.

رفتم از فروشگاهی که گوشت حلای داره 4 تکه سینه مرغ خریدم 10 دلار. بعد رفتم میبینم kmart  شش تکه ایش رو داره میده ده لار. آخه خدا ما مسلمونیم دنبال گوشت حلالیم باید 50% گرون تر بخریم!!!!!!!! خیلی زورم اومد.

 از یه طرف کم کم دارم جا می افتم. از یه طرف فقط و فقط همه فکرم اینه زود تر برگردم تهران. کار های شرکت به شدت داره به پدرم فشار میره و همه حساب کتاب ها و شرکت در مناقصات و ... افتاده گردن خودش.

 سر ظهری در حال چرت بودم که یکی پیامک داد : سلام. article های منو خوندی. منم فکر کردم یکی از خانم های ازمایشگاه هست که می خواهد امتحان GRE بده و قرار بود من انشا اش رو براش بخونم. منم جواب دادم بله یکبار خوندم.ولی بیشتر باید بخونم.

2 دقیقه بعد دوباره پیامک رو خوندم و متوجه شدم استاد گرام بوده که پیامک زده نه دوستم و منظورش این بوده که مقاله هایی که بهت داده بودم رو خوندی یا نه. هیچی دیگ. یه جوری ماله کشی کردم که ابرو ریزی نش.

 در حالی که به شدت روی نرم افزار  CFX مسلط بودم. بخاطر بحث چگالش مجبور شدم بعد از 6 سال باز برم سراغ نرم افزار fluent در حالی که بیشتر ریزه کاری هاشو یادم رفته.

عصر یک شنیه است و  lab کلا تحت سلطه خودمه!!!!!!

چرا سایت craigslist پرینتر ساده و معمولی نداره? به شدت نیاز دارم. هر پند که استاد محترم لطف کرد و گفت فایل ها تو برای من یمیل کن تا پرینت بگیرم اما به شدت به یه پرینتر نیاز دارم.

سر کش
۰۸ تیر ۹۴ ، ۰۶:۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 چقدر اینجا راحت میشه صادق بود. بدون جو زدگی میگم چقدر راحت میشه دروغ نگفت.

کاری به دولت مرد هاشون ندارم که بیشرف تر از خودشون ، خودشونند اما دروغ نگفتن اینجا خیلی اسونه

-----------------------------------------------------------------------

این یعنی تنهایی.
خودت وایسی بالاسر خودت و گریه کنی،
شونه های خودتو بمالی و دل‌داری بدی..

- فرهاد بابایی
جناب آقای شاهپور گِرایلی همراه خانواده/ نشر چشمه

 

 -----------------------------------------------------------------------------------

روز های تکراری شروع شده. 12 ساعت کار در ماه رمضان با هزار جور فشار فکری. که سگشون می ارزه به فشار های فکری در تهران. اینجا کسی به سی کاری نداره . بجز چینی ها که به شدت ادم های خونسردی هستند بقیه لااقل ر ظاهر با هم مهربانند. متاسفانه بدیل فشار های کاری قبل از سفر نتونستم مقاله ای که به استادم در ایران قول داده بودم رو تمام کنم و ایشون هم یه ایمل به عنوان گله مندی به من زده که خوب خداییش حق هم داره چون قول داده بودم قبل از اومدنم لااقل یک مقاله رو تمام کنم. از طرفی نتایج  ازمایشگاهی که در ایران گرفتم یه قمدار شبیه به هم و بعضا اشتباه هستند که سختی ار رو دو چندان کرد. اینجا هم  علی رفم اینکه قبل از امدنم موضوع کاری رو با استادم فیکس کرده بودم ایشون حرفشونو عوض کردند و حالا مجبورم سر یه موضوع دیگه کار کنم.

 خالم ام که در شهری نزدیک به ما هست تقریبا هر روز و گاهی یک روز در میون به من زنگ میزنه و چون سیم کارت من اعتباری هر دفعه چیزی نزدیک به 3-4 دلار از اعتبارم کم میشه که این موضوع داره خیلی برام گرون تمام میشه.

 یکی از مشکلات فعلیم همین سیم کارت هست. که هزینه اش واقعا زیاده.t- mobile  ظاهرا فعلا سرویس ارزان تری نداره.

سر یه فرصت در مورد چالش های فرصت مطلعاتی در امریکا درد و دل می کنم.

سر کش
۰۶ تیر ۹۴ ، ۲۲:۱۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر