این روزهای من

سرکش
این روزهای من

اومدم مثل آدم زندگی کنم نشد، شاید هم من نتونستم.

آخرین مطالب
  • ۱۵ بهمن ۹۵ ، ۰۸:۳۹ توبه
  • ۰۲ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۴۴ بخشش

۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

برادرانه یعنی اینکه الان باید از نگرانی هام برات بنویسم. نگرانی هایی که تازه شروعشه.

سه ماه دیگه وارد دبیرستان میشی. اگه از نگرانی های بابا و مامان برای پیدا کردن یه دبیرستان مناسب با موقیعت و شرایط خودمون که بگذریم . من هم نگرانتم. منتهی جنس این نگرانی مربوط به الان نیست.

نمی دونم تا کی می تونم پشتت بایستم. اصلا قرار نیست من همیشه پشتت باشم.

امید وارم یاد بگیری که زندگی فقط درس نیست.

فقط تفریح هم نیست.

فقط من و بابا و مامان هم نیست.

امید وارم اونقدر قوی باشی که در همون دوره جونیت در تمام بعد های زندگیت موفق باشی. 

خواهرم باور کن دکتر و یا یه استاد دانشگاه لزوما آدم های موفقی نیستند. من هم آدم موفقی نیستم لا اقل تا الان نبودم.

باور کن قرار نیست تو ، من باشی. من منم. تو خودتی. باید یاد بگیری جا پای خودت بزاری.


می دونم به نجوم علاقه داری.

می دونم به باستان شناسی هم علاقه داری.

می دونم عاشق میدان نقش جهانی اصفهانی.

میدونم معدل بیست امسالت خیلی برات ارزش داره.


خواهرم سعی کن یاد بگیری آدم ها قرار نیست یک وجهی باشند. قراره زمانی که هم سن الان من شدی لا اقل بهتر از من باشی. نه توی درس و نه توی اخلاق . بلکه توی زندگی. باور کن.


----------------------------------------------------------------------------------------------

این خلاصه تمام حرف هایی که دوست دارم به خواهرم بزنم اما نمی دونم چجوری. اگه می تونید راهنمایی کنید.



سر کش
۲۹ خرداد ۹۲ ، ۲۰:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

 اول از همه ممنونم از اون اراذل و اوباشی که دیشب میدان مادر خیابان میر داماد رو بستند و من، مادرم و خواهرم رو که در مسیر برگشت از مهمانی به خونه بودیم مجبور کردند از ساعت نه و نیم تا دوازده و نیم تو ترافیک بمونیم و آخر سر هم ماشین رو همون جا بزاریم و پیاده بیایم خونه. فقط خواستم تشکر کنم و اطلاع بدم که به لطف شما با فرهنگ ها ما دیشب ساعت یک و نیم رسیدیم خونمون.


اندر احوالات امروز هم فقط رفتن و برداشتن ماشین و رفتن به کرج برای بررسی یک پروژه بود که خدا رو شکر به لطف بی سوادی همکاران و طراحی افتضاحشون یک پروزه ی جدید برای ما جور شد. ظاهرا نون ما در بیسوادی اون هاست.(آخه کدوم آدم کلنگی برای 2200 متر فضای درمانی اینقدر افتضاح طراحی می کنه.)


سر پروژه کارفرما از کار طراح قبلی(که من اصلا نمی شناختمش) مدام ایراد گرفت من هم سعی کردم لا پوشونی کنم. اخر سر گفت :آقای مهندس مثل اینکه شما فقط می خواهی هوای همکارت رو داشته باشی.( این رو نوشتم تا شما درک کنید من مثلا چقدر آدم خوب و با معرفت و از این حرف هایی هستم. کلا اولش قرار بود پیغمبر بشم. بعدش خدا پشیمون شد)

در مورد انتخابات هم نظرم رو به گفتن یک کلمه ختم می کنم: الفاتحه!




سر کش
۲۶ خرداد ۹۲ ، ۲۰:۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
ازش پرسیدم به کی رای میدی؟
میگه: همشون عین همند اما روحانی بچه مودبیه!
الان هنوز نتونستم عمق نوع نگرش این آدم رو درک کنم. آخه روشن فکری تا چه حد!!!


در مکه هم اتاقیم بهم گفت:
 +اقای . . . میشه یه سوالی ازتون بپرسم:
- بفرمایید
+ به نظر من شما خیلی اهل عبادت نیستید. به نظرتون چرا خدا شما رو به این سرزمین دعوت کرده؟


قضیه این هایی که موقع رای دادن میرن اسم یکی رو همین جوری از تو لیست شورای شهر انتخاب می کنند، قضیه همون خانوم هاییه که توو مهمونی با روسری میان میرقصند.
لا مذهب این شورای شهر تهران نمی دونم چه نونی داره که اینقدر براش کاندید شدند. الحمد الله همه هم احساس تکلیف می کنند. فقط.


"چند جور میشه زندگی کرد ولی فقط یه جور میشه مرد. " این جمله چند وقته داره ذهنم رو چکش بارون می کنه. سر فرصت یه پست اساسی براش میرم.


"ظرفیت داشتن" یه خصوصیت انسانی نیست. به نظرم یه نعمت که خدا به یک سری هامون نداده0کاملا نسبی). مثلا من ظرفیت احساسی بودن رو ندارم. تو ظرفیت احترام گذاشتن رو نداری(مثلا). اون یکی هم ظرفیت پول داشتن رو نداره. منتهی بعضی ها ظرفیت "آدم بودن" رو ندارند. کاریش هم نمیشه کرد.


گاهی فقط باید بگی: "خیلی زوور زدم ولی نشد."
آره گاهی باید خیلی زوور بزنیم اما انگار قرار نیست بشه.


من به قربان اون بنده ی خدا برم که موقع اذان گریه می کرد. باید برای وضو کمکش می کردیم. و باهاش هم زمان نماز می خوندیم تا نمازش اشتباه نشه.  به قربانت بروم مادر بزرگ.


حکایت زندگی بعضی از ماها حکاین زندگی حاجی بابای اصفهانیه که تمام عمرش رو حاضر نشد برگرده پیش پدرش فقط و فقط چون در یک تجارت شکست خورده بود. کتابش رو حتما بخونید شاید شیوه زندگیتون عوض شد. "سرگذشت حاجی بابای اصفهانی" اثر جیمز موریه. البته طنز مزخرفی داره.


ادعای روشن فکری دارم اونوقت تا پریروز فکر می کردم سکولار یعنی بی دینی. بد جوری خورد توو پوزم.
 

خداوند توفیقتان دهد. حد اقل در حد آبراهام لینکلن








سر کش
۲۴ خرداد ۹۲ ، ۲۳:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
ده دقیقه است دارم فکر می کنم که چجوری شروع کنم.
بنام همون خدایی که منو فرستاد پیش امام رضا ی عزیزم
اگه بیخبر وبلاگ قبلی رو بستم عذر می خواهم . بدلیل این بود که یکی از هم کلاسی هام که حتی من اسم اون خانم را هم نمی دونستم، آدرس وبلاگ رو پیدا کرده بود(هنوز هم نفهمیدم چجوری. چون کاملا جوانب احتیاط را رعایت می کنم) بگذریم.

خلاصه سرکش قصه ما اونقدر هم بیکس و کار نیست که بی وبلاگ بمونه اما به لطف یکی شما عزیزان اومدم اینجا که دیگه هیچ عهدی به این راحتی ها،  نتونه پیدام کنه.
متاسفانه بدلایل فنی و امنیتی امکان انتقال پست های قبلیم فعلا نیست. این موضوع رو بخودم تسلیت میگم.

خیلی هم بد نشد میشه نیمه پر لیوان رو دید: به یه تغییر فضا نیاز داشتم.
اینجا فعلا امکاناتی داره که خیلی وارد نیستم. خلاصه هستیم در خدمتتون.

و در آخر اینکه:

گر مسلمانی از این است که حافظ دارد

آه اگر از پی امروز بود فردایی



سر کش
۲۳ خرداد ۹۲ ، ۱۵:۵۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۴ نظر