این روزهای من

سرکش
این روزهای من

اومدم مثل آدم زندگی کنم نشد، شاید هم من نتونستم.

آخرین مطالب
  • ۱۵ بهمن ۹۵ ، ۰۸:۳۹ توبه
  • ۰۲ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۴۴ بخشش

۱۱ مطلب در تیر ۱۳۹۲ ثبت شده است

قرار نبود 31 تیره ماه امسال مرثیه سال 90 تکرار بشه.

نمی دونم فیلم کوتاهی که خانم لیلا اسفندیاری در حین راه رفتن در مسیر اولیه قله K2 رو ضبط کرده دیدید یا نه. توصیه می کنم حتما ببینید( لینک دانلودش رو در اخر متن می زارم)

به گفته خود ایشان، برای تامین هزینه سفر و فتح قله K2  ایشون خانه ی شخصی خودش رو فروخت و کارشون رو هم از دست دادند. من خیلی از حساب و کتاب این دنیا سر در نمیارم  اما از دیشب تا حالا این فکر داره مثل خوره مغزم رو می خوره که من برای رسیدن به آرمان هام حاضرم چه چیز هایی رو از دست بدم؟ اصلا آرمان های من الان کجای زندگیم هستند؟

چند نفر مرد یا زن مثل خانم لیلا اسفندیاری داریم. قرار نیست اینجا مرده پرستی کنم. این پست رو قرار بود فقط به احترام دومین سالگرد فوت ایشون بنویسم که با مرثیه سه کوهنورد دیگه هم هم زمان شد.

فدراسیون کوهنوردی پاکستان جستجو برای پیدا کردن این سه نازنین رو متوقف کرده. علی رغم پیدا کردن کد مختصات جغرافیایی موبایل ماهواره ای  آیدین ، گروه های امدادی امکان نزدیک شدن به اون منطقه رو صفر دونستند. حالا یه سوال: اگه بجای ایرانی ها، امریکایی ها یا مثلا فرانسوی ها الان اون بالا بودند فدراسیون کوهنوردی پاکستان همین حرف رو میزد؟میبینید همه چیز به سیاست ربط داره. 

بازم درود به شرف اون کوهنورد ژاپنی که پارسال در پاسخ به این سوال که چرا زمانی که در هیمالیا  از کنار یه کوهنورد در حال  احتضار رد میشدی بهش کمک نکردی نگفت : "که شرایط خودم مساعد نبود"  گفت:در ارتفاع بالای 8000 متر اخلاقیات معنی نداره.

لیلا اسفندیاری  31 تیر ماه 1390در حین بازگشت از قله گاشربروم 2 پس از 300 متر سقوط ، رها شد. به وصیت خود ایشون، بدن بی جان ایشون در همون منطقه باقی ماند.

خانم لیلا اسفندیاری روحتون شاد

خواهش می کنم به حرف های ایشون بین دقایق 9 تا 12 این فیلم خوب دقت کنید. اعتراف می کنم همون موقعی که برای اولین بار این حرف ها رو با صدای خود ایشون شنیدم، فهمیدم کجای زندگیمم.

 لینک


(عکس ها از صفحه فیس بوک خانم لیلا اسفندیاری کپی شده است)

سر کش
۳۱ تیر ۹۲ ، ۱۸:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر
اولین پست وبلاگ قبلیم نوشته بودم: بنام آنکه آنقدر هست که انگار نیست.

تویی که همه وجودت بودنه و ماها فهم درکش رو نداریم. تویی که ایدین و پویا و مجتبی الان اون بالا دارند فقط از تو مدد می گیرند.
تویی که سرنوشت این سه تا جون فقط و فقط دست تو هست.
تویی که . . .
بعضی از ماها فکر می کنیم خدا هم مثل sandwich maker توی آشپزخونه است که سال تا سال توی دکور جاش می دیم و گاهی سالی یه بار هم ازش استفاده نمی کنیم و فقط و فقط بخاطر شیک بودن و پز دادن برای خودمون نگهش داشتیم.

خدا یا تو sandwich maker من نیستی. دکور من نیستی. پز من نیستی. با همین عقل ناقصم اینقدر می دونم که همه ی همه ای.
تو همین حالی. همین بغضی که نه بالا میاد و نه میره پایین.
تویی که اینقدر هستی و اون بالا تو 8000 متری هم هستی امید این بچه ها رو نا امید نکن.
--------------------------------------
از طریق کد های موبایل ماهواره ای آیدین محلش پیدا شده و دیشب هم خیلی خیلی کوتاه با کمپ اصلی تماس گرفته ولی از اون دو تا نازنین دیگه خبری نیست.

نذر کردم برگشتم حرم مشهد برم حرم یه دل سیر گریه کنم.
اگه وقت دارید سوره فتح رو بخونید انشا الله این قضیه ختم به خیر بشه.
سر کش
۳۰ تیر ۹۲ ، ۲۱:۵۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
خدا یا قربونت برم
عزیز من
الان سه تا جوون ایرانی هفت روزه دارن توی این قله لعنتی برود پیک از سرما یخ می زننند. تو رو به بزرگیت قسم یه نیم نگاهی بهشون داشته باش.
نه غذا و نه چادر و مهم تر از همه آب آوردن ریه هاشون و سرمازدگی دست و پاهاشون. اگه اوضاع همین جوری پیش بره. در بهترین حالتی هم که از سرما یخ نزنند. ریه هاشون آب میاره و اصطلاحا در آب بدن خودشون غرق می شوند.

آیدین بزرگی - پویا کیوانی و مجتبی جراهی الان دارند با . . .
خدا یا . . .
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
عموی نازنین من سال 80 توو کوه فوت کرده. من الان می دونم خانواده هاشون چه دارند می کشند.
سر کش
۲۹ تیر ۹۲ ، ۲۳:۵۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سه نفر کوه نورد از تیم آرش تهران

سه نفر هم وطن

نه اصلا سه نفر آدم الان چندین روزه در ارتفاع بالای 8000 متری با مرگ دست و پنجه نرم می کنند. براشون دعا کنید.

متاسفانه در مسیر برگشت از قله برود پیک مسیر رو اشتباه می روند و الان در یک دهلیز گیر افتاده اند. ظاهرا اوضاع هم بیخ پیدا کرده. براشون دعا کنید. لطفا.

سر کش
۲۹ تیر ۹۲ ، ۰۱:۵۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بررسی تاثیر روز داری بر مقاله نویسی با استفاده از روش آزمون گیری شرکت نفت
چکیده: روزه ام. مقاله ی دوم تقریبا برای ارسال اماده است. آزمون استخدامی شرکت نفت قبول نشدم.
کلمات کلیدی:روزه، مقاله، شرکت نفت،
مقدمه
امروز روزه گرفتن از جمله مواردی است که بر همه مسلمانان واجب است و جای پیچاندن و سر سری رد کردن هم ندارد. لذا نویسندهی این مقاله نیز در تمام مدت روز از گشنگی و تشنگی و صد البته تنبلی حال و حوصله درست کار کردن هم ندارد.
طرح مسئله:
کجای دنیا دیدید که در آزمون استخدامی شرکت نفت (برای رشته مکانیک) کسی بخاطر سوالات ادبیات و شبکه کامپیوتر رد بشه. با اینکه در آزمون تخصصی نمرات بسیار خوبی گرفتم ولی در آزمون عمومی رد شدم. حالا شما پیدا کنید کلید آقای ریس جمهور بعدی را.
اعتبار سنجی و ارائه نتایج:
ما اعتبار خودمان رو بزور داریم نگه می داریم چه برسه به اعتبار برای . . ..
نتیجه گیری:
1- اگه خواستید روزه بگیرید زیاد بخودتون فشار نیارید تا قبل از افطار جون کار کردن ندارید و بعدش هم از آنجایی که مثل تریلی 18 چرخ تا بیخ شکم را پر کرده اید باز هم توان کار ندارید.
2- روز ازمون شرکت نفت بنده امتحان میان ترم لایه مرزی داشتم و فرداش هم عازم سفر حج بودم نتیجتا کل اطلاعاتی که سر جلسه آزمون داشتم درس های دوران لیسانسم بود. ولی ای کاش یه ذره لای کتاب ادبیات دوره پیش دانشگاهیم رو باز می کردم. اون وقت الان اینقدر حرصم نمی گرفت. لذا در صورت تمایل برای شرکت در این ازمون حتما نیم نگاهی به کتاب ادبیات سال اخر دبیرستان بی اندازید.
3- مقاله خودم رو اینقدر خوندم دیگه کلمات برام آشنا شده  (حتی مقاله رو پرینت میگیرم و می خونم.)و اصلا متوجه اشتباهاتش نمیشم، متاسفانه نمی دانم باید چه کار کنم. دوستان اگه راه کاری می شناسند بگویند لطفا
تشکر و قدر دانی: متشکریم از کلیه وزرا- مدیران راس کشور بخاطر نهایت شرف و صداقتشون1. درود به شرفتون. البته اگه شرف داشته باشید.

مراجع:
[1] سایت آزمون استخدامی شرکت نفت
[2]برنامه ماه عسل قسمت هفتم( من اهل تلویزیون نیستم دیشب هم فقط بخاطر مهمون های ارزشمندش تا آخرین ثانیه نشستم و دیدمش)

1 مثل اون بنده خدایی که از قول یکی از همین مدیران دیشب در برنامه ماه عسل گفت : انشا الله هر موقع امام زمان فرج کردند ما برای شما نا بینا ها کار پیدا می کنیم.
سر کش
۲۶ تیر ۹۲ ، ۲۱:۵۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

امروز بدستور مهربان مادرمان برای تهیه ارزاق ماه مبارک به غرفه های موقت شهرداری رفتیم. جاتون خالی دو ساعتی زیر آفتاب بوبدیم تا خرید های لازم انجام بشه. کلی از کارام عقب افتادم اما از اینکه مادرم احساس کنه بالاخره پسرش یه جا هایی هم احساس مسئولیت می کنه خیلی خوشحالم.


یکی از آشنایان نزدیک ما که دو سه سالی میشه که وضعش از این رو به اون رو شده و خدا هم انشا الله بیشتر بهش بده. کلا اخلاقش و روابط اجتماعیشون هم از این رو به اون رو شده. تا جایی که من اطلاع دارم با همه خواهر ها و برادر هاش هم تقریبا قطع رابطه کرده و حتی با خانواده ی ما هم که از دوستان نزدیکشون بودیم  رفت و آمدشون کلا قطع شده. ( می خواستم از تکه پرانی های مرد همون خانواده بگم که برای تحت کنترل بودن اعصابم فعلا بی خیالش میشم) خدایا من نمی دونم این پول چه کار ها که با آدم نمیکنه.


آقای هوشنگ مرادی کرمانی در روستای سیرچ کرمان زندگی می کرد. مادرشون خیلی زود فوت کردند. و ایشون نزد مادر بزرگ و پدر بزرگشون زندگی می کردند. بنده خدا در روستا به سیا بختی و داشتن پیشانی سیاه معروف شده بود. موقعی که در مدرسه شبانه روزی در کرمان خبر فوت عمه ی جوانش رو بهش می دهند با خود می گوید: "من که سیرچ نبودم. پس چرا عمه مرد."

(برگرفته از کتاب خود ایشان)

ان موقع احتمالا خودش هم باورش شده است که نحس است.

الان دیگر کمتر کسی به نحس بودن اعتقاد دارم . اما نحس بودن افکار را نمی دانم. افکارمان نحس است. البته فعلا فقط و فقط گاهی.


دوستان عزیز اگر کسی برای بی خوابی های شبانه ی بنده دوایی یا احیانا درمانی سراغ دارد بفرماید لطفا. شدیدا  با این قضیه مشکل دارم.

ترجیح می دم برم این مقاله دومی رو برای بار هزارم بخونمa بلکه استاد ایمیل نزنه که: Be careful


------------------------------------------------------------------------------------

 ساعت 2:19 نیمه شب. یک ساعت  نیم دیگه هم باید برای سحری بیدار شم. همین الان کتاب "شما که غریبه نیستید" آقای کرمانی تمام شد.
فردا شب هم باید یه کتاب دیگه از خواهرم قرض بگیرم!!!


سر کش
۱۸ تیر ۹۲ ، ۱۴:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

یه موقع هایی مثل الان که دارم دقیقا دقیقا مثل خر از صبح کار می کنم. برای یک لحظه یاد خدا می افتم و میگم: خدا یا شکرت بابت همه همه این شلوغی ها و دل خوشی ها. مرسی بابت این;ه وقت ندارم زود به زود برم مهمونی- زود به زود برم رستوران-برم کافی شاپ. حقیقتش من تا حالا کافی شاپ نرفتم. اصلا نمی دونم توو کافی شاپ باید چی سفارش بدم.

خدا یا شکرت بابت استاد مهربونم که داره به خوبی بهم خط میده. هر چند گاهی تحت فشارم اما همینه که منو میسازه.

خدا یا شکرت برای این آرامش نسبی و برای همه انچه که نمیشه حتی اینجا گفت. خدا یا من شاید بنده خوبی نباشم اما شعور درک این نعمت هات رو دارم.


ماه رمضان در راه. کم کم خودتون رو آماده کنید برای اون لحظه های ناب قبل از اذان مغرب که با تمام خستگی دوست داری با خدای خودت حرف بزنی. دوست داری گریه کنی. دوست داری به اون یه دونه خرمایی نگاه کنی قبل خوردنش میگی :بسم الله"


خانم لیلا اسفندیاری روحت شاد ای کاش همون یه باری که از نزدیک دیدمت روم میشد بیام جلو و به شما بگم که به قول پدرم :"درسته که شما زن هستید اما مرامتون مردونست."


(عکس از صفحه "لیلا اسفندیاری " در فیسبوک)

تا جایی که یادم میاد هر موقع افکارم رو خنک نگه داشتم به همون اندازه در کار هام موفق بودم. کلا خنک بودن افکارم رابطه مستقیم با موفقیتم داره. چند جور می تونید افکارتون رو خنک نگه دارید: یکیش نوشتن افکارتون به صورت تک جمله و گزیده گزیده است. یکی دیگه از راه هاش حرف زدن با یک آدم مقدس: (صد البته که اون آدم برای من امام رضاست) راه های زیادی دارید.

خانم لیلا سفندیاری رو زیاد نمی شناسم ولی مطمئنم که افکارش رو خنک نگه داشته بود. ماه رمضان یکی دیگه از اون موقع هایی هست که میشه افکارتون رو خنک کنید.


مثل خر کار کردن هم یکی دیگه از راه های خنک کاری مغزه.اگه راهی پیدا نکردی نهایتش اینه که یه پارچ آب رو سرتون بریزید . امتحانش می ارزه.

خلاصه کلام اینکه

cool your mind


(این نسخه رو خودم پیچیدم متاسفانه براش دلیل علمی ندارم کاملا تجربیست)


آن شب اردیبهشت یادت هست، نشاندیم و خوش بنشست.




سر کش
۱۵ تیر ۹۲ ، ۲۲:۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
به همه مشغله های این روز هام طراحی تاسیسات یک بیمارستان بزرگ و یک کلینیک جراحی  هم اضافه شد. البته این برای من یه پیشرفت عالی محسوب میشه و در رزومه ی کاری ام یه جهشه. (بزرگ ترین طراحیم تا حالا بیمارستان 32 تخت خوابی بود)

میشه این روز ها رو اینجوری خلاصه نوشت: مقاله مقاله پروژه مقاله- خر سرمون اومدیم مسافرت. اینجا هم همون روزی حد اقل 12 ساعت کار برقراره بیخودی نگید رفتی شمال داری میخوری و می خوابی. البته به کار های بالا بیل زنی باغچه و جمع اوری علف های هرزه رو هم اضافه کنید .

من نمی دونم به این علف های هرزه باغچمون شربت سانستول، ویتامین ب1 یا چیز دیگه ای داده اند که اینقدر رشدشون سریعه توو این دو هفته 4 تا گونی بزرگ علف جمع کردم. هنوز نصف حیاط مونده.
 اگه این روز ها یه ذره کوتاه بیام گربه های حیاطمون میان تو بقلم میگن :عمو بهمون غذا بده !اینقدر این ها پرو تشریف دارن .والا!!


فخر الدین اسعد گرگانی از شاعر های قرن پنجم بود. کلا سرش بوو قرمه سبزی می داد. در فتح اصفهان رفیق فابریک طغرل بود و همراهیش کرد. اما بعدش که دید طغرل هنوز از کشت و کشتار سیر نشده و می خواهد همدان رو هم تسخیر کنه بیخیالش شد و موند پیشه فرمانده ی اصفهان.
خیلی ها از جمله نظامی از شیوه نگارشش در سرودن منظومه هاشون استفاده کردند. کلا آدم مفیدی بود . بچه ملایر بود. منتهی بخاطر فامیلیش همه فکر می کنند گرگانی بود. در اصل فامیلیش کرکانی بود اما همه اشتباهی میگن.
هدف از ذکر نام ایشون ، یاداوری خودش نبود.منظومه ویس و رامینش بود وقت کردید حتی شده خلاصه اش رو بخونید. حکایت بعضی از ماها از جمله خود منه. هر جایی که بریم آخرش بر میگردیم همون جای اولمون. بگذریم.

فردا دارم میرم به اون شهر تا از سازه بیمارستانی که گفتم بازدید کنم تا بتونم درست طراحیش کنم. (البته برای طراحیش از دو نفر نقشه کش استفاده می کنم) دعا کنید سربلند بیرون بیام.
دیگه خیلی حرف زدم.
سرتون سلامت- دلتون خوش- روزگارتون بر مراد . مخلص امام رضا هم هستیم: دربسسست.


سر کش
۱۲ تیر ۹۲ ، ۲۳:۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

امام رضا از مشهد که دور شدم جاده خاکی های مسیرم زیاد شده. شما ندیده بگیر. شما ببخش. و سیم منو از مشهد قطع نکن. مشهد بهانه است . دلم بودنت را می خواهد. همه جا. همه وقت. همه حال

این مقاله دوم رو تا حالا نزدیک به هفت هشت بار خوندم زیر و بمش رو کشیدم بیرون.هنوز رد شدن مقاله قبلی حالم رو گرفته. نباید منه تازه کار مقاله رو برای ژورنال امریکایی می فرستادم کشور های اروپایی یا آسیایی بهتر بود . سنگ بزرگی برداشتم.

اما مهم اینه: من از رو نمیرم. انرژی من هنوز تمام شدنی نیست.

انشا الله امشب میفرستمش برای استاد و توو این مدت خودم هم باز حسابی رفع ایرادش می کنم. از همین کار ایده مقاله بعدی رو هم دارم که نوشتنش فقط دو هفته طول میکشه اما الان بد جووری سرم شلوغه.

خدا یا کمک کن.

خدایا این Lattice boltzmann Method چرا اینقدر سخته؟

این نرم افزار LaTeX چرا اینقدر سخته؟

این نرم افزار Comsol چرا اینقدر سخته؟

خوب آسون ترش رو خلق می کردی!!!

این آهنگ خانم  نیاز نواب رو از دست ندید:

رفت و گذذذذذذذذذشت. خاطره شد.

https://soundcloud.com/niazn/raft-o-gozasht

البته باید با ف ییییی ل تتتتتت ررررر ش ککککک نننن وارد شوید.

سر کش
۰۸ تیر ۹۲ ، ۱۶:۴۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

دیروز خونه بقلیمون جشن عقد بود داماد 19 ساله و عروس 13 ساله. شما پیدا کنید اون پرتقال فروش ضاله را.

 

 مادر بزرگم که خدا سایه اش رو از سر ما کم نکنه هر چند سال یبار هوس تعمیر خونه اش رو می کنه. البته هرکسی رو هم قبول نداره. مثلا معمار و بنا فقط اوس حسن.

بد نیست ماها هم برای بعضی کار ها یه اوس حسن هایی تو زندگیمون داشته باشیم. یعنی برای هر کاری و یا در هر زمینه ای بالاخره یکی رو قبول داشته باشیم و خط کش زندگیمون قرار بدیم.


 

دیروز با خواهرم رفته بودیم سمت شالیزار. یه بنده خدایی دو تا دونه گوسفند رو آورده بود چرا. گوسفنداش منو با صاجابشون اشتباه گرفته بودند و هر جا می رفتم دنبالم می اومدند. بنده خدا ها دچار سو تفاهم شده بودند. کلی طول کشید تا توجیحشون کنیم این دو تا بزرگوار رو.

 

یادمه بین سال های 84 تا 87 یه دوست خیالی داشتم بنام باران که همیشه هم لباس آبی فیروزه ای تنش بود. تنها کسی بود که همه آرزوهامو میدونست. دلم برات تنگ شده باران.


خلاصه کلام اینکه دنبال اوس حسن های زندگیتون باشید . حواستون به گوسفند های زندگیتون هم باشه. خیلی ها شما رو با صاحابشون اشتباه میگیرند.

 ---------------------------------------------------

یکی از خوانندگان وبلاگ یاد داشت خصوصی گذاشتند که با اجازه اینجا می نویسمش(انصافا حرفش درسته):

"

مساله اینه که ما خودمون یکی از اون گوسفنداییم!

تا حالا خیلیا رو با صاحبمون اشتباه گرفتیم

اخرش فهمیدیم اصلا بی صاحاب باشیم بهتره

اینجوری بود که شدیم یه گوسفند مستقل!

(یعنی سعی داریم که بشیم)"


 

سر کش
۰۴ تیر ۹۲ ، ۰۷:۵۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر