این روزهای من

سرکش
این روزهای من

اومدم مثل آدم زندگی کنم نشد، شاید هم من نتونستم.

آخرین مطالب
  • ۱۵ بهمن ۹۵ ، ۰۸:۳۹ توبه
  • ۰۲ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۴۴ بخشش

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

همیشه اینجوری بودم. یعنی همیشه از "یک ذره ها" خیلی خوشم می اومده.

یه ذره تلخی چای دیر دم لاهیجان.

یه ذره نفس های تند.

یه ذره شهرام ناظری.

یه ذره گل پر روی عدسی.

یه ذره کوه نوردی.

یه ذره مهمونی.

یه ذره شوخی.

یه ذره اخبار.

کلا همیشه طعم لذت هام برای بقیه نصفه نیمه محسوب میشه اما برای خودم کامل هستش.

حالا برای چی این ها رو گفتم.

برای اینکه نیم ساعت پیش یه ذره خودمو توو آینه نگاه کردم. کاری که بطور میانگین در روز حتی پانزده ثانیه هم انجام نمیدم. خیلی وقت بود وقت نشده بود خودمو توو آینه ببینم. مجبور شدم چند تا سوال از خودم بپرسم. جواب سوال هام رو پیدا نکردم. مجبور شدم یه بار دیگه توو تقویم  کارهای سال 93 رو نگاه کنم. مجموعا 12 مورد از 13 موردی که قرار بود توو سال 93 انجام بدم هنوز مونده. 

گاهی اینجوری میشه، بلا نسبت شما هر چقدر هم که سگ دو بزنی بازم نمیرسی.

چه روز میگیرید و چه به هر دلیلی روزه نمیگیرید، چه نماز می خونید یا نمی خونید، فقط و فقط اگر به خدا اعتقاد دارید می تونه می تونه  کافی باشه. کیفیتش مهمه نه کمیتش.


سر کش
۱۵ تیر ۹۳ ، ۰۵:۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سه شنبه روز پر مشغله ای بود. صبحش با نماینده کارفرما که قرار اسپانسر رساله دکتری من باشه ( البته اگه زیرش نزنند) به یک کارخانه رفته بودیم و از محصولاتشون و پروسه تولیدشون بازدید می کردیم. بعدشم منو رسوندند دانشکده و بنده گزارش بازدید رو خدمت استاد گرام دادم. و بلافاصله برای خدا حافظی با امام مهربانی ها رفتم حرم. برگشتم دانشکده و با یک آزانس پس از برداشتن چمدان از خانه راهی راه آهن شدم. جاتون خالی تو آژانس هم افطار کردم. شاید تعجب کردیده باشید که من معمولا اینجوری شرح وقایع نمی نویسم. تا این جای روز سه شنبه گرچه همش تنش و فشار و تشنگی ناشی از روزه داری رو داشت اما تازه بعدش شروع یک اتفاق خوب بود، فقط و فقط با یک جرقه: آشنا شدن با سه دوست جدید در راه آهن که اتفاقا هم قطار هم بودیم. مجید 27 ساله، محمود 20 ساله و خانم "ر"24 ساله.

مجید ساکن کرمانشاه لیسانس حقوق داره و بدنبال یه کار مناسب می گرده، محمود ساکن شیراز هنوز داشنجوی کارشناسی کامپیوتر هست ولی در قفل شکستن اپلیکیشن های اندرویید کاملا حرفه ای هست و خانم" ر" ساکن شیراز هم لیسانس جامعه شناسی دارند و به دنبال شرکت در آزمون کارشناسی ارشد هستند.

همون لحظه اول صمیمیت برقرار شد.

فردا صبح در حین پیاده شدن از قطار همدیگه رو دیدیم و تا ساعت چهار بعد از ظهر در راه آهن هم صحبت هم بودیم. مجید ، محمود و خانم" ر"، امید وارم دوستیمون پا بر جا باشه اونم با طعم گیلاس. حالا بماند که من موقع خداحافظی بغض گلومو داشت پاره می کرد اما ببخشید که نتونستم راحت با شما خدا حافظی کنم همیشه خداحافظی برام سخت بوده و هست.

این دوستی کاملا تصادفی بود اما شانسی بود برای من تا با دوستانی آشنا بشم که کمی نسبت به ما متفاوت زندگی می کنند.

سر کش
۱۲ تیر ۹۳ ، ۱۲:۳۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر