این روزهای من

سرکش
این روزهای من

اومدم مثل آدم زندگی کنم نشد، شاید هم من نتونستم.

آخرین مطالب
  • ۱۵ بهمن ۹۵ ، ۰۸:۳۹ توبه
  • ۰۲ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۴۴ بخشش

۵ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

منتظر یه اشاره بودم تا مثل فنر بپرم. اتاق بقلیم صدا زد : میای بریم باغ ما یه چایی ذغالی بخوریم؟

در حالی که تمام وجودم داشت فریاد میزد که " با سر میام" ، سعی کردم خودمو طبق معمول غیر مشتاق نشون بدم. 

بالاخره ساعت 2 از دانشگاه زدیم بیرون. خیلی نزدیک بود. 14 کیلومتر با دانشگاه فاصله داشت. 

خودن چای ذغالی بعد از دو سال کوه نرفتن خیلی کیف داد. 

درخت های آلو- هلو و بادام به شدت در سراسر منطقه خود نمایی میکردند. 


انصافا تو این دو سال که از کوه و کوه نوردی دور افتادم دلم برای یه چایی بیرون از خونه تنگ شده بود. 

ماست رو خودشون در مشک میزدند. بسیار شور بود و در واقع برای ما بیشتر طعم پنیر میداد.

انصافا اگه یه چرت کوتاه نمیزدم پشیمون میشدم.


رویای ما در ساعت 5 عصر بعد از پایان تگرگ ها به پایان رسید.

طرقبه- 27 فروردین 93

سر کش
۲۹ فروردين ۹۳ ، ۱۳:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

به یک عدد " بسم الله" نیازمندیم.

سر کش
۲۸ فروردين ۹۳ ، ۱۱:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

خدا یا ببخش برای حرف های امروز صبح. 

یک شنبه 24 فروردین 93.

سر کش
۲۴ فروردين ۹۳ ، ۱۷:۳۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

خیلی فرقه که فقط مرد باشی یا مرد باشی و مردونگی هم داشته باشی.

تهران رو با انبوهی از مشکلات گذاشتم و دارم میام مشهد. باید برم پیش فرمانده.

به فرمانده قول شرف دادم یه کاری رو انجام بدم.

خداحافظ تهران دوست نداشتنی من .به خودم قول دادم توو مشهد به مشکلات تهران فکر نکنم و مشکلات تهران رو برای خود تهران نگه دارم.

الان از اون موقع هایی هست که لا اقل باید به خودم مردونگی ام رو ثابت کنم.

دقیقا 20 روز گذشته به کار توام با رفتن به مهمونی گذشت. بماند که این رفت و آمد ها کم کم داشت اعصابم رو خرد می کرد هم صحبت شدن با کسایی که خرید 720/000 تومان از شهروند آرژانتین براشون افتخاره حالم رو به هم میزنه. بعضی ها اینجورین. به یه جمعی که وارد میشن تا خودشون رو به بقیه ثابت نکنند بیخیال نمیشن. ( امید وارم خودم اینجوری نباشم).

14 فروردین سال روز فوت مادر بزرگم بود. خدا رحمتش کنه از خونه که می خواستم بیام بیرون با همان زبان بی زبانش کلی برام دعا میکرد و فوت میکرد توو صورتم. عاشق اون فوت کردنش بودم.

گاهی چقدر "نه" گفتن سخته. خصوصا به کسی که ذره ای به خصوصیات اخلاقیم آشنایی نداره. مجبور شدم یه کوچولو هم بی ادبی کنم تا بفهمه تنها پاسخ من : "نه"

خدا یا منو ببخش که گاهی دقیقا "خر" میشم.

ظاهرا ریزش موی ارثی هم بر ما مستولی گشته است. شما شاهد باشین من یه روزی مو داشتم ها.

خدایا شکرت من خوشبخت ترین آدم روی زمینت نیستم اما بد بخت ترینشون هم نیستم. یه جایی ام اون وسط ها.

دعا کنید برای آزادی مرزبان هامون. امید وارم خبری که صبح شنیدم در مورد ازادیشون صحت داشته باشه.

شنبه 16/1/93 ساعت 12

سرکش 28 ساله در مسیر تهران به مشهد

هواپیمای فوکر 100 هواپیمایی قشم ایر لاین. صندلی F6

سر کش
۱۶ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۵۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
آقای X چند وقته میشه از آمریکا برگشته. چند سالی از من بزرگ تره و بعد از 12 سال زندگی در آنجا برگشت ایران. 
قبل از رفتنشو خوب یادمه کلا آدم پر حاشیه ای بود ( حاشیه اش چندین دفعه دامن خانواده ما رو هم گرفت). خیلی پر حاشیه.  پارتی و مهمانی های هفتگی اون جوری- رفیق بازی بیش بیش بیش از حد و خیلی چیز ها که گفتنشون خیلی درست نیست. کلاً فرستادنش بره تا بلکه بدور از دوستانش یه ذره اوضاعش بهتر بشه. که اتفاقا جواب هم داد و ظاهرا خدا رو شکر یه کمی خودشو اصلاح کرده. 
دیروز برای اولین بار بعد از 12 سال دیدمش. موهاشو بلند کرده بود و گیس کرده بود. با خودم گفتم این آدم ظاهرا نمی خواهد عوض شه.
چند دقیقه بعد که داشتم با یکی از اقوامشون صحبت میکردم میگفت آقای X در آمریکا عضو یه گروه خیره شده که موهاشون رو بلند می کنند و بعد از بلند شدن به اندازه کافی،موهاشونو به اون موسسه خیریه می دهند تا برای کودکان سرطانی کلاه گیس طبیعی درست کنه. با شندیدنش واقعا از قضاوت خودم ناراحت شدم و حسابی توو دلم خودم رو مواخذه کردم. خیلی وقت بود قضاوت نکردن رو تمرین کرده بودم ولی ظاهرا باز از دستم در رفت. امید وارم خدا منو ببخشه و همین طور خود آقای X.
این اولین اشتباه امسالم بود. البته امید وارم که اولیش و آخریش بوده باشه.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
خانواده محترم دیشب تصمیم گرفتند بیام مسافرت. از ترس ترافیک جاده هراز ساعت 4 صبح بیدار شدم. تمام چمدان ها رو گذاشتم در صندوق عقب و بعد ساعت 5 بقیه رو بیدار کردم. خدا رو شکر بدون کوچک ترین ترافیکی 4 ساعته تا محمود آباد اومدیم.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
لذت زیادی داره بعد از سه روز و نیم شبیه سازی میبینی که ایده ات اجراییه و میشه ازش هم مقاله داد و هم در صنعت استفاده کرد.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
گاهی همه چیز مهیاست. ما هم خوب تلاش می کنیم و توقع نتیجه مناسب رو هم داریم اما فراموش کردیم که چرخمون کوچیکه. یه جورایی گاهیی زور زیادی زدیم و نتیجه نگرفتیم.مقصر هم فقط خودمونیم که کلان فکر نکردیم. سال 92 لا اقل دو بار خودم این اشتباه رو داشتم.

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
دو ماه پیش که یکی از اقوام بعد از 23 سال به ایران اومده بود. در منزل ما دائم ازم می پرسید چرا برای فرصت مطالعاتی در آلمان اقدام نمی کنم. دیروز از آلمان برای تبریک عید زنگ زد و ازم باز پرسید که ایا در این مورد پیگیری کردم یا نه.
موقعی که با پاسخ منفی من مواجه شد از طرز حرف زدنش حسابی خجالت کشیدم. به خودم قول دادم جدی روی این موضوع فکر کنم. حقیقتش یه تصمیم هایی هم گرفتم.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
مرسی از شرکت ایران کتان. بابت اختصاص 500 میلیون تومان البسه در اسفند ماه هر سال برای افراد نیاز مند. از شنیدنش از طریق یکی از خیرین (مسئول پخش این البسه) واقعا خوشحال شدم.
سر کش
۰۴ فروردين ۹۳ ، ۲۰:۴۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر