این روزهای من

سرکش
این روزهای من

اومدم مثل آدم زندگی کنم نشد، شاید هم من نتونستم.

آخرین مطالب
  • ۱۵ بهمن ۹۵ ، ۰۸:۳۹ توبه
  • ۰۲ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۴۴ بخشش

۹ مطلب در آبان ۱۳۹۲ ثبت شده است

داشتم رادیو روعن حبه انگور رو گوش می دادم.(شماره 4 با عنوان: رادیویی با طعم تو)

با یه آهنگ آشنا شروع کرد. یه آهنگ که اسم خواننده شو هم حتی یادم نیست ( Tom Mc bride)اما هنوز یه بخش های ایش رو حفظم. این اهنگ هم زمان با اوج دوران خود خواهی من بود. دورانی که داشتم همه رو از نوک دماغ خودم میدیدم. یاداوری اون دوران و اذیت و آزار های عیر مستقیمی که داشتم حالم رو بد می کنه. اسم اون دوران رو گذاشتم دوران جاهلیت!

تاوان اون دوران رو الان دارم پس می دم.

خود خواهی یه آفته. امید وارم تجربه اش نکرده باشید. لزوماً نتیجه اش توهین به کسی و یا اذیت و آزار کسی نیست. اما پایین اومدن کیفیت زندگیتون بی شک یکی از نتیجه هاش هست.


یه جورایی شانس آوردم که یه جاهایی گوشم کشیده شد.

------------------------------------------------------------------------------

در مورد قور قرنیه کلی اطلاعات جمع کردم. 

یه توصیخ مجانی: چشماتون رو خسته نکنید. 


سر کش
۲۸ آبان ۹۲ ، ۲۲:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

مادر بزرگ بنده برای هر کاری شخص خاصی رو اصلح می دونند. مثلا معمار فقط آقا خیر اندیش- یا مثلا قصاب فقط حسین آقا- قاری قرآن برای مجالس بانوان فقط خانم حسینی.

خلاصه اینکه برای انجام بسیاری از کار ها از نظر ایشون فقط یک نفر دارای صلاحیت هستش.

---------------------------------------------------------------------------

دیروز صبح:

برای تعیین نمره عینک به اپتومتری رفته بودم. مسئولش که از زمان بچه گی ام میشناختمش و از قدیمی های کلینیک تخصصی نور هم هست.

اوپتومتر پرسید: پشم چشم چپت مشکلی داره؟

من: نه به جز یه بار که دو سال پیش یه پلیسه توش رفته بود . نه.

اوپتومتر: نمی دونم چی شده اما قرنیه چشم چپت عادی نیست. حتما به فوق تخصص قرنیه مراجعه کن.( حتی حاضر نشد نمره عینکم رو بنویسه)


امروز صبح در مطب فوق تخصص قرنیه:

دکتر: مشگلت چیه؟

من: خودم هم نمی دونم دکتر. همکارتون دیروز گفت بیام.

دکتر پس از معاینه قرنیه با دستگاه مخصوص: ظاهرا چیزی نیست. حالا برای اطمینان یه عکس هم بنداز.


نیم ساعت بعد و پس از گرفتن عکس از قرنیه و مراجعه مجدد به دکتر:

دکتر: نمی دونم چیه ولی قرنیه چشمت عادی نیست. برو همین عکس رو مجدد با اشک مصنوعی بنداز.


نیم ساعت بعد و پس از گرفتن عکس از قرنیه با اشک مصنوعی و مراجعه مجدد به دکتر:

دکتر: بله!!!!!( چشماش داشت از تعجب در میومد!!!) شما قوز قرنیه داری. خوشبختانه فعلا خفیفه.

صحبت های دکتر و مادرم در موردقوز قرنیه یکی از اقوام که منجر به پیوند قرنیه شده بود و شروع نگرانی های مادرم.(حدود 5 دقیقه)

حرف های پایانی دکتر: مورد شما یکی از مورد های نادره که فعلا عمل جراحی هم نداره و تاثیر گذار هم نیست. ولی نمیشه هم در موردش نظر داد. خیلی باید دست به عصا راه بریم. 

من: حالا باید چکار کنم؟

دکتر: هر 6 ماه یکبار بیا دوباره عکس بنداز تا اگه حرکتی کرد متوجه بشیم. اصلا چشم چپت رو  مالش نده و بهش دست نزن. زیاد هم ازش کار نکش.

من: مرسی اقای دکتر ( در حال بیرون اومدن از اتاقش)

دکتر:  برو زندگیت رو بکن. فعلاجزو بیمارای خوش شانس قوز قرنیه هستی.

--------------------------------------------------------------------------------------

شاید اگه اون اپتومتریست نمی فهمید. خیلی دیر متوجه این موضوع میشدم.

هر چند هنوزم نمی دونم خدا چی برام در نظر گرفته  و این . . . 

ولی به ضرس قاطع می تونم بگم اپتو متریست فقط اقای محمد نژاد!

-------------------------------------------------------------------------------------

شما به روی خودتون نیارید اما یه ذره می ترسم.

سر کش
۲۷ آبان ۹۲ ، ۲۲:۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

چشب. هر جور خودت صلاح می دونی خدای مهربون. من تمام تلاشم رو می کنم.

سر کش
۲۴ آبان ۹۲ ، ۱۳:۵۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

سر کش
۲۲ آبان ۹۲ ، ۰۸:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
اگر فرض کنیم که زندگی مانند بازی شطرنج باشه. فکر می کنم که مهمترین کار این باشه که بدونیم از کدوم مهرمون بابت چه کاری استفاده کنیم.
اسب چکاره است؟ اصلا چند تا اسب توو زندگیمون داریم. بدونیم سرباز، اسب نیست. رخ هم نیست. خر هم نیست. شاید مهم تر از همه همین آخریش بود. بدونیم هیچ کدوم از مهره هامون خر نیستند. لا اقل در ظاهر.


برای عقب روندن سرباز های حریف نیاز  نیست وزیمونو بیاریم وسط. اگه عاقلانه رفتار کنیم، کار با یه سربازمون هم راه می افته.
حواسمون باشه شاید 8 تا سرباز داشته باشیم ولی فقط یه وزیر داریم.

مهم نیست که سیاهیم یا سفید. اصلا مهم نیست کی شروع می کنه. مهم اینه که کی تموم می کنه. 
موقعی که تموم کردی از خودت بپرس:"ارزش تموم کردنو داشت؟ به چه قیمتی؟"




سر کش
۱۷ آبان ۹۲ ، ۱۶:۴۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

دنبال یک سری application می گردم .

برای دلتنگی هام

-----------------------------------------------------------------------------------

استاد مشاور: هیئت جذب کجاها رو زدی:

من: دانشگاه های . . . 

استاد مشاور: اتفاقا الان چند تا از هم دوره ای های من توو همون دانشگاه ها هستند. ولی تو نرو اونجا. داری عجله می کنی.

من: استاد پس چرا هم دوره ای های شما رفتند؟

استاد مشاور: چون ازدواج کرده بودند. مجبور بودند.

من:(تعجب از طرز برخورد استاد)

استاد: (نیشخند) شما هم اگه زن بگیری مجبور میشی بری همون جا.

----------------------------------------------------------------------------------

جلسه بزرگ داشت استاد شاهین پور دارای کرسی استادی در دانشگاه main در دانشگاه برگزار شد. برگزار کننده جلسه آقای دکتر اکبر زاده بود. 

تا اینچاش هیچ.

ولی درود به غیرت پدر دکتر اکبر زاده که در حین سال خوردگی در جلسه شرکت کرده بود. فقط و فقط به این خاطر که دکتر شاهین پور سال ها پیش در امریکا استاد راهنمای پسرش بود.

-----------------------------------------------------------------------------------

شنیده بودیم یکی یه پلی رو میسازیه و دیگری خراب می کنه ولی تا حالا ندیده بودیم. الان جوری شده دو شنبه ها  جواد ظریف میسازه . جمعه ها احمد خاتمی خراب می کنه.

-----------------------------------------------------------------------------------

رادیو پس فردا رو دوست داشتم. خصوصا فرشید منافی رو. ولی نه الان که با محرم شوخی می کنه. متاسفم برات فرشید منافی. مواظب باش نیوفتی توو سرازیری.

-----------------------------------------------------------------------------------

یکی از گزینش وزارت خونه اومده بود برای تحقیق در مورد من امسال من که در هیئت جذب شرکت کرده اند. اشتباهی اومده بود سراغ من. سنش به زور به 25 می خورد. شما تصور کنید قرار یه بچه برای آینده ی ما تعیین تکلیف کنه.

-----------------------------------------------------------------------------------

springer  یه لینک دسترس رایگان برای دسترسی به مقالاتش گذاشته مخصوص کشور های در حال توسعه( همون جهان سوم خودمون)

من نمی دونم ما جزو این کشور ها نیستیم یا springer هم با ایران قهره.

--------------------------------------------------------------------------------

از صبح تا حالا بیش تر از 10 تا خرما خوردم. ولی هنوز جای ناهار مزخرف دیروز دانشگاه- نیم رو ای رو که دیشب از ناچاری خوردم- صبحانه امروز رو که اصلا نخوردم و همچنین ناهار مزخرف امروز دانشگاه رو پر نکرده.

--------------------------------------------------------------------------------

شما هم از این جور رفیق ها دارین؟

---------------------------------------------------------------------------------------------

دانشگاه ما در یه همچین موقع هایی:

سر کش
۱۳ آبان ۹۲ ، ۱۶:۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر
هستند شبه انسان های انسان نما و شاید فرشته هایی در کالبد یک انسان.
اما مسلماً بابای من هیچ کدوم از اون ها نیست.
بابای من یکیه از جنس خودم. انسان.
از شباهت چهره ای و ظاهری و صد البته اخلاقیمون که بگذرم. فرق هایی هم با هم داریم. مثلا تو معرفت و شرافت و مهم تر از همه ظرافتی در کنار مردانگی. 

 10 روز پیش، قبل از اومدنم کادوت رو خریدیم. جور نشد که امشب خودم بهت بدمش. 

فقط خدا میدونه چقدر دوستت دارم.



(10 سال پیش موقع انتخاب رشته دانشگاه، پدرم تو بیمارستان بستری بود و قرار بود عمل قلب باز انجام بده. اون موقع بخاطر بدست آوردن دلش و خوشحالیش این رشته رو انتخاب کردم. اما الان ، منو و بابام و مکانیک یکی هستیم.)

تولدت مبارک بهترین بابای بدترین مهندس مکانیک دنیا.

سر کش
۱۰ آبان ۹۲ ، ۱۷:۴۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

سر کش
۰۹ آبان ۹۲ ، ۱۶:۳۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

تجربه کردید اون حسی رو که از دیدن کسی سیر نشید.

تجربه کردید اون حالی رو که عزیزتون جلوی چشم هاتون از بین بره.

اون حالی رو که عذابتون بده. 

یا بر عکس اون حسی رو درست در زمانی که همه چیز درسته و سر جاشه ولی باز هم دوست دارید گریه کنید. بغض داشته باشید.


دیدی اون آدم هایی رو که تا به جایی می رسند حتی مدل سیبیلشون رو هم عوض میشه دیگه چه برسه به رفتارشون. یا اون دانشجوی هایی رو که تا در یک مقطع بالاتر قبول میشن هنوز مهر ثبت نامش درترم اول  خشک نشده برای آدم قیافه میگیرند.

دیدی اون نگاه هایی رو که از دیدن گنبد امام رضا سیر نمیشن؟

یا همون هایی رو که دیشب تا خود صبح تا بیخ سریال های ماهواره رو دیدن . دقیقا همون هایی رو میگم که به من و امثال من میگن: اومول.

تا حالا شده با خواهر یا برادرت رفیق باشی؟

تا حالا شده با رفیقت خواهر یا برادر باشی؟

تا حالا شده سر صبحانه و یا حتی موقع شام خوردن یه دفعه بغضت بگیره ولی ندونی چرا.

تا حالا شده بخایی کسی نازت رو بکشه؟

تا حالا شده بخای ناز کسی رو بکشی؟

دوست دارید زیاد سفر برید؟

غذاهای متفاوت رو تجربه کنید؟ تا حالا میگو افریقایی خوردی؟ یا کرم خشک شده؟

یا زیاد برید کوه؟

دوست دارید دماوند رو صعود کنید با برید کویر مصر. یا با دوستاتون برید فرود از صخره؟

شده تا حالا مرامی و مجانی برای یه غریبه کاری انجام بدید؟

تا حالا رفتید ماهیگیری؟ اردک ماهی صید کنی؟

طعم خلاص کردن دوچرخه بعد از یک سربالایی طولانی رو چطور؟


دوست داری برید خونه خدا. دو رکعت هم نماز مستحبی هم نخونی و فقط و فقط خونه خدا رو نگاه کنی؟


یا مثلا یه بخاری بخری و بفرستی برای یکی از اون خانواده های مستمندی که نمیشناسی. یا بری یه زندانی بدهکار بخاطر دیه رو آزاد کنی؟


تا حالا شده موقع سال تحویل که همه خانواده می خندند و تو از خوشحالی که در کنارشون هستی بزنی زیر گریه؟

تا حالا شده برای یه نوزاد بیمار یه داروی کمیاب رو پیدا کنی؟


تا حالا شده بقیه بیش از اونی که هستی آدم حسابت کنند. در حالی که خودت بدونی اون قدر ارزش اش رو نداشتی.

میدونی بخش پیوند مغز استخوان کودکان یعنی چی؟

میدونی عمل قلب باز پدر یعنی چی؟

میدونی  دوران پیری خیلی خیلی طولانی تر از دوران جوانیه؟

میدونی دل شکستن خیلی خیلی آسونه؟ لا اقل یکبار که دل کسی رو شکوندی؟


سر کش
۰۳ آبان ۹۲ ، ۱۵:۰۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر