خدا یا یه عنایتی به ما داشته باش بلکه فیزیو لوژی بدن ما از حالت ماه رمضان به حالت دیفالت اش بر گرده. سه روزه ساعت 1 شب شام می خورم و ساعت چهار و نیم صبح تازه خواب به چشمام میاد .
به لحاظ تجربی به بنده ثابت شده که خوردن هر یک عدد شلیل معادل با سی دقیقه معده درد برای بنده است. منتهی هنوز نفهمیدم موقعی که میرم سر یخچال چجوری خودم رو قانع می کنم که بازم هم هر شب شلیل می خورم.
به همراه دو نفر از دوستان دنبال تدارک یک سفر خاص دو و نیم روزه برای شهریور ماه هستیم. انشا الله اگه زانوی مبارک ما یاری کنه (خودشو لوس نکنه) و سنگ هم از آسمون نیاد، برنامه ی فشرده و خوبی در پیش داریم. (این داستان ادامه دارد).
" معمولا آدم با عشق اولش ازدواج نمی کند، حتی گاهی با او حرف هم نمی زند، اما احساس قشنگی است که خاطرات آدم را شیرین می کند." از کتاب چهل سالگی، نوشته ناهید طباطبایی.
رمانش رو دیشب شروع کردم و دیشب هم تمام کردم. البته ساعت 4 صبح.
موضوع رمانش معمولی بود. اما جزئیاتش و توصیفاتش از توصیف لحظات حرف نداشت.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
برای کمک به انتخاب رشته یکی از بستگان دو روزی که بین خونشون و خونمون در رفت و امد هستم. من ده سال پیش که داشتم انتخاب رشته می کردم . خودم بودم و خودم و خانواده ام. متاسف هستم که مدرسه ما با اون همه ادعا مشاور آموزشی خوبی نداشت. هر چی بود. گذشت. بی خیال.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
خواهرم رو به جشنواره ماه رمضان برج میلاد برده بودیم. در بخش حیوانات با یه سگ نژاد ژرمن شفرد عکس یادگاری گرفت که واقعا هم عکسش جالب افتاده. با هم کلی کیف کردیم. فوتبال دستی بازی کردیم. اسکوآش رومیزی بازی کردیم. کلی هم عکس گرفتیم. دو روزه یکی از مهم ترین کارهامون شده دیدن اون عکس ها در مانیتور دوربین- صفحه لپ تاپ و تلویزیون 42" خونه.
در بخش ماهی های آکواریومی تعداد زیادی ماهی فایتر رو داخل لیوان های یک بار مصرف گذاشته بودند که اصلا محل مناسبی برای ماهی ها نبود. درسته که فایتر ها نمی تونند با ماهی دیگه ای سر کنند اما این طرز نگه داری و بد تر از اون ارائه در نمایشگاه اصلا جالب نیست.
اگه خواستید سال دیگه به نمایشگاه ماه مبارک برج میلاد بری قیمت های امسال رو یادتون باشه:
چای با نبات:1000 تومان
یه ظرف کوچک(خیلی کوچک) حلیم: 5000 تومان
کباب ذغالی با نان لواش و دو عدد گوجه:12000 تومان
استفاده از آسانسور و رفتن به بالای برج میلاد: نفری 25000 تومان.
انگار جشنواره هم برای پولدار ها اختصاصی شده.
در بخش اجرای زنده مجری برنامه به مسئول صدا گفت: یه اهنگ توپ اون جوری بزار . فردا عیده.
ایشون هم آهنگ "واسا دنیا" از آقای صادقی رو گذاشت. حالا شما پیدا کنید سنخیت(صنخیت، شاید هم ثنخیت) این اهنگ با فضای عید فطر رو.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
حالا که تابستون ما علنی از دیروز شروع شده زانو درد هم همراهش اومده و ظاهرا فعلا کوه و کوهنوردی تعطیل.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
زنگ زدم به استاد محترم میگم: استاد اگه خدا بخواهد میام مشهد. میگه :مقاله ات کی تموم میشه
میگم: آخر ماه انشا الله.
گفت: نمی خواهد بیای. بزار هر وقت مقاله ات تمام شد بیا.
استاد راهنمام رو دوست دارم. خیلی.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
ایران از نگاه بقیه
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
خواب عمو ام رو دیدم. تو خواب بقلش کرده بودم و مدام می بوسیدمش و میگفتم: عمو همون بوی همیشگی رو میدی.
برگشت بهم گفت: خیل خوب دیگه بسه. برو. فقط رفتی پیش امام رضا ما رو هم دعا کن.
چشم عمو جان. روحت شاد.
نصفه شب نوشت: دو روز از عید فطر گذشته من هنوز سیستم خوابم به حالت دیفالت اش بر نگشته. تازه الان رفتم شام خوردم.
اگه از اندوه و سوگ وارد بر دنیای کوهنوردی بگذریم . کم کم سوال هایی هم داره مطرح میشه که واقعا خودم هم نتونستم جوابی براشون پیدا کنم:
1- هر دو مدل گوشی موبایل ماهواری ای شرکت ثریا( که آیدین بزرگیهم یکیشون رو داشت) این توانایی رو دارند که مختصات جغرافیایی محل خودشون رو به هر موبایلی بصورت پیامک بفرستند. ==> چرا ایدین بزرگی از این توانایی گوشیش استفاده نکرد.
2- کمی آشنایی با قله برودپیک نشون میده وارد شدن به اون منطقه بصورت فرود اگه محال نباشه ، خیلی سخته. آیا گروه واقعا به قله رسیده و یا قله فرعی رو با قله اصلی اشتباه گرفته و یا اصلا در حین صعود مسیر رو گم کرده؟
3- نفر ششم تیم ( که درست نیست اسمشون رو بیارم)در روز آخر از رفتن گروه به پاکستان بدلیل مشکلات مالی گروه صرفه نظر می کنه. آیا صعود به این قله با یک مسیر کاملا جدید با ترکیب 1 نفر در بیس کمپ- 1 نفر در کمپ 3 و سه نفر صعود کننده کار درستی بوده؟ یعنی عملا هیچ تیم پشتیبانی وجود نداشته؟
4- قرار بوده دو نفر دیگه از مسیر اصلی صعود هم زمان داشته باشند که بدلیل مشکلات و صدمه یکیشون این کار انجام نمیشه( این خبر با خبر بالایی مغایرت داره)
5- با توجه به عدم پوشش مسیر اصلی به هر دلیلی که من نمی دونم، آیا امکان فرستادن یه شرپا (باربر ارتفاع) و یا یک های پورتر به قله برای نشون دادن مسیر برگشت نبوده ؟
6- چرا مکالمات صوتی آیدین ( ظاهرا بیش از 45 دقیقه در دو تماس آخر) به رسانه ها داده نشده؟
مسلما بنده اصلا صلاحیت پاسخ دادن به این سوال ها رو ندارم. باز گو کردن این سوال ها هم فقط و فقط به این دلیل بود که ده روزه تمام زندگیم فکر کردن به این سوال ها شده. و امید وارم با باز گو کردنشون بتونم یه نقطه بزارم در انتهای این خط و از فردا برگردم سر کار و زندگیم. فقط می مونه سه خانوادهی داغ دیده که انشا الله خدا وند بهشون صبر بده.
خدا حافظ آیدین بزرگی- پویا کیوان- مجتبی جراهی
( عکس از صفحه فیس بوک کوهنورد)
مطالب بالا برداشت های بنده از خبر های درج شده بوده و ممکنه حتی هیچ کدومشون صحت نداشته باشه. پس لطفا بر مبنای نوشته های بنده نتیجه گیری نکنید و بی خودی اینجانب را اون دنیا مدیون بقیه نکنید لطفا.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
دوران راهنمایی و دبیرستان در یک مجتمع بسیار مذهبی درس می خوندم که نماز و دعا درش اجباری بود. جوری با ما برخورد کرده بودند که من فکر می کردم اگه در هیئت مدرسه و یا حتی خارج از مدرسه سر فلان دعا و زیارتنامه اگه گریه ام نگیره ، خیلی ادم گناهکاری هستم. برای همین هم سر هر دعا و زیارت نامه ای اون قدر زور می زدم تا گریه ام بگیره.
الان ده ساله که دیگه از اون مدرسه و هیئتش خبری نیست. از اون گریه های زوری هم خبری نیست. حقیقتش لازم هم نیست. درسته گناه کار تر شدم اما برای گریه کردن دیگه نه زیارت نامه می خواهد و نه زور بی خودی.
خیلی راحت تر گریه می کنم به همون راحتی که زود تر از همه خنده ام میگیره. اما یه شب هایی مثل این شب ها که قراره با خدا حساب کتاب کنم ، خبری از اون اشک ها هم نیست. فقط و فقط همون احساس شرمندگی همیشگی است.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
خدا یا به بزرگیت قسمت میدم، سیم منو از مشهد قطع نکن. با تمام بدی ها و بد قلقی ها. بزار یه نقطه امیدی در حرم امام رضا داشته باشم.
خدا ها تو این دنیا همه جور و همه نوع خریتی کردم که فقط خودم و خودت می دونیم. خودت ببخش و بگذر.
امام رضا ی عزیز که فقط خودت می دونی چقدر به شما ارادت دارم از حرف دلم خبر داری. نیای به گفتنش نیست.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
همه و همه شما دوستانی که امشب یه حرف هایی با خداتون دارید که بزنید . اینجا کسی هست که محتاج دعاست.
یه جایی خوندم:
خدای من “بهشتی ” دارد، نزدیک ، زیبا ، بزرگ
و به گمانم “دوزخی ” دارد ، کوچک، بعید
و در پی دلیلی ست که ببخشد ما را
گاهی به بهانه یک دعا
سرتون سلامت- دلتون خوش- روزگارتون بر مراد