این روزهای من

سرکش
این روزهای من

اومدم مثل آدم زندگی کنم نشد، شاید هم من نتونستم.

آخرین مطالب
  • ۱۵ بهمن ۹۵ ، ۰۸:۳۹ توبه
  • ۰۲ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۴۴ بخشش

سه شنبه روز پر مشغله ای بود. صبحش با نماینده کارفرما که قرار اسپانسر رساله دکتری من باشه ( البته اگه زیرش نزنند) به یک کارخانه رفته بودیم و از محصولاتشون و پروسه تولیدشون بازدید می کردیم. بعدشم منو رسوندند دانشکده و بنده گزارش بازدید رو خدمت استاد گرام دادم. و بلافاصله برای خدا حافظی با امام مهربانی ها رفتم حرم. برگشتم دانشکده و با یک آزانس پس از برداشتن چمدان از خانه راهی راه آهن شدم. جاتون خالی تو آژانس هم افطار کردم. شاید تعجب کردیده باشید که من معمولا اینجوری شرح وقایع نمی نویسم. تا این جای روز سه شنبه گرچه همش تنش و فشار و تشنگی ناشی از روزه داری رو داشت اما تازه بعدش شروع یک اتفاق خوب بود، فقط و فقط با یک جرقه: آشنا شدن با سه دوست جدید در راه آهن که اتفاقا هم قطار هم بودیم. مجید 27 ساله، محمود 20 ساله و خانم "ر"24 ساله.

مجید ساکن کرمانشاه لیسانس حقوق داره و بدنبال یه کار مناسب می گرده، محمود ساکن شیراز هنوز داشنجوی کارشناسی کامپیوتر هست ولی در قفل شکستن اپلیکیشن های اندرویید کاملا حرفه ای هست و خانم" ر" ساکن شیراز هم لیسانس جامعه شناسی دارند و به دنبال شرکت در آزمون کارشناسی ارشد هستند.

همون لحظه اول صمیمیت برقرار شد.

فردا صبح در حین پیاده شدن از قطار همدیگه رو دیدیم و تا ساعت چهار بعد از ظهر در راه آهن هم صحبت هم بودیم. مجید ، محمود و خانم" ر"، امید وارم دوستیمون پا بر جا باشه اونم با طعم گیلاس. حالا بماند که من موقع خداحافظی بغض گلومو داشت پاره می کرد اما ببخشید که نتونستم راحت با شما خدا حافظی کنم همیشه خداحافظی برام سخت بوده و هست.

این دوستی کاملا تصادفی بود اما شانسی بود برای من تا با دوستانی آشنا بشم که کمی نسبت به ما متفاوت زندگی می کنند.

سر کش
۱۲ تیر ۹۳ ، ۱۲:۳۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
 ای سفر کرده تو دانی که بیادت هستیم—— ای گل پرپر ما چشم براهت هستیم

بدینوسیله سقوط تیم ملی اسپانیا از جام جهانی فوتبال را اعلام می نماییم. از تمامی کسانی که تلفنی و یا با ارسال پیامک ما را همراهی نمودند نیز مراتب تشکر را بعمل می آوریم.




عکس ها از سایت ورزش 3


سر کش
۲۹ خرداد ۹۳ ، ۰۹:۰۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

خنده ام میگیریه زمانی که پروزه ای رو طراحی کردم و برای بررسی و تایید به یکی از ارگان های دولتی فرستامو اونوقت موقعی که برای پیگیری زنگ میزنمو کارشناس مربوطه اش میگه: "داریم بررسی می کنیم" ،  "داریم بررسی می کنیم" ،  "داریم بررسی می کنیم"

من نمی دونم منو خر فرض کردند یا .....

-------------------------------------------------------------------------------------

سفر 47 ساعته ای به الیمستان داشتیم. سر فرصت عکس ها رو میزارم. خدا رو شکر می کنم که به ازای همه این بد بیاری های اخیرو یک برنامه با آرامش کامل رفتم.

--------------------------------------------------------------------------------------

خانم م برای نظافت منزلمون میاد. چقدر زیادند از این خانم هایی که شوهرشون مرد زندگی نیست ولی به پای زندگیشون نشستن و دارند شریک زندگیشون رو زورکی تحمل می کنند. و بلعکس چه مرد هایی که میدونند زنونو شریک صادقی برای زندگیشون نیست اما امون ها هم دارند بخاطر آبروشون تحمل می کنند. همین جوری سر انگشتی حساب کردم 4- 5 تا از این مرد ها و زن ها میشناسم.

--------------------------------------------------------------------------------------

یکی از اعضای فرهنگی اتاق من ایشون هستن: جناب آقای" دکتر "

---------------------------------------------------------------------------



سر کش
۱۹ خرداد ۹۳ ، ۱۳:۰۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
از قرار روزگار بعد از چهار- پنج سال به عروسی دعوت شدم. و برای من که بیش از یک سال و هفت ماه بود که حتی کفش رسمی به پا نکرده بودم، پوشیدن کت شلوار و کفش رسمی مانند خورد لوبیا پلو سخت بود. ( از لوبیا پلو متنفرم)
----------------------------------------------------------------------------------------
در بخش مردانه مانند بچه موادب و آقا نشسته بودم و حداکثر فعالیتم دست زدن بود. 
----------------------------------------------------------------------------------------
با دوست نازنینی که برایم خیلی ارزشمنده و با همسرش شرط کرده بودم که اگه ایشون عروسی نیاد، من هم نمیام. چون به جز ایشون خیلی با بقیه دم خور نبودم. صحبت از رشته تحصیلی شد. ( ایشون ارشد سازه از دانشگاه شریف بودند و مدیر در یکی از ادارات دولتی هستند). نهایتا به این نتیجه رسیدیم که طراحی سازه و تاسیسات از نظر نوع شغل مثل شغل همون آقای دی جی مراسم. میمونه. یعنی شغل خوب و نسبتا با در آمد مناسبیه ولی نمی تونبی تا آخر عمر بهش ادامه بدی. یعنی عمر مفیدش کوتاه!!
--------------------------------------------------------------------------------------
در آخر مراسم به این نتیجه رسیدم که یکی از شرایطی که آقای داماد باید داشته باشه اینه که حتما چند تا دوست داشته باشه که خوب بلد باشند برقصند، و گرنه وسط مجلس خالی می مونه. خصوصا رقص بابا کرم. چون انصافا هر کسی نمی تونه به این بخش ورود کنه و ظرافت زیادی درش لازمه. شوخی نیست ها. جدی گفتم.  دلم برای برادر عروس سوخت. تمام سعیشو کرد ولی بنده خدا در این زمینه توفیقی نداشت. 
سر کش
۰۷ خرداد ۹۳ ، ۱۷:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
سرتا پایمان را که جمع بزنی، ذره ای صبر پیدا نمی کنی. ما همه منتظریم.

انتظار داریم تا انتظار. انتظار ما لکه دارد. خالص نیست. اما خدا را شکر هنوز از اصل نیافتاده. هر چی که باشد هنوز انتظار است.
-------------------------------------------------------------------------------------------------
مبنا رو بر این گذاشتم که در اینجا غر نزنم یعنی چیزی از آرترز گردن- مشغله زیاد و .... ننویسم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
در ماه فروردین و  اردیبهشت همه جور اتفاقی افتاد. خبر فوت داشتیم. جر و بحث داشتیم. مسافرت داشتیم. دلتنگی داشتیم. خنده از ته دل داشتیم. مهمانی داشتیم. کاغذ بازی اداری داشتیم. دلواپسی داشتیم. روز پدر داشتیم. روز مادر داشتیم. کار کار کار داشتیم. ول خرجی داشتیم. نمایشگاه کتاب داشتیم. خلاصه مجموعه ای از اتفاقات شیرین و تلخ رو با هم بصورت پکیج برامون آورده بودند.
-----------------------------------------------------------------------------------------------
یکی به من بگه زمانی که 6 ماه میشه که مقاله رو فرستادم و ادیتور هم اصلا به ایمیل هام جواب نمیده و خبری هم از رد و یا ریوایز مقاله نیست، تکلیف چیه؟
آیا در چنین حالتی، بنده حق دارم ادیتور رو خفه کنم یا نه؟ می خواهم بدونم حکم شرعیش چیه؟ و گرنه پول دیه اش رو هم از الان گذاشتم کنار.!!!!
-------------------------------------------------------------------------------------------------
یه مقاله فرستادم یه مجله علمی پژوهشی. ادیتورش اول ایمیل زد که 3 تا داور معرفی کن. هنوز معرفی نکردم یبار دیگه ایمیل زد که 5 تا داور  از دانشگاه های دولتی معرفی کن. مردم اعصاب ندارن ها.
------------------------------------------------------------------------------------------------
از انجایی که بنده مرض پر کاری ( یا شاید هم خر کاری) دارم. توو این اوضاع و احوال شبها دارم یه کتاب جدید می خونم. کتاب "اخرین سخنرانی"
اگه وقت خوندنشو ندارید. حتما در لینک زیر فایل تصویریش رو ببینید:( اکیدآ توصیه می کنم برای اینکه فایل تصویری که اتفاقا خیلی مفید تر از کتابش هم هست اصلا در اینترنت درباره اش سرچ نفرمایید و مستقیما خود فایل تصویری را با دقت مشاهده فرمایید)
______________________________________________________
کتاب "آخرین سخنرانی" در ساعت 3:25 دقیقه صبح روز چهارشنبه 93/2/24 تمام شد.

سر کش
۲۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۱:۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


بقول یه بنده خدایی:

دلم آرامش می خواهد، این را چطور شعر کنم؟

سر کش
۰۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۴:۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

منتظر یه اشاره بودم تا مثل فنر بپرم. اتاق بقلیم صدا زد : میای بریم باغ ما یه چایی ذغالی بخوریم؟

در حالی که تمام وجودم داشت فریاد میزد که " با سر میام" ، سعی کردم خودمو طبق معمول غیر مشتاق نشون بدم. 

بالاخره ساعت 2 از دانشگاه زدیم بیرون. خیلی نزدیک بود. 14 کیلومتر با دانشگاه فاصله داشت. 

خودن چای ذغالی بعد از دو سال کوه نرفتن خیلی کیف داد. 

درخت های آلو- هلو و بادام به شدت در سراسر منطقه خود نمایی میکردند. 


انصافا تو این دو سال که از کوه و کوه نوردی دور افتادم دلم برای یه چایی بیرون از خونه تنگ شده بود. 

ماست رو خودشون در مشک میزدند. بسیار شور بود و در واقع برای ما بیشتر طعم پنیر میداد.

انصافا اگه یه چرت کوتاه نمیزدم پشیمون میشدم.


رویای ما در ساعت 5 عصر بعد از پایان تگرگ ها به پایان رسید.

طرقبه- 27 فروردین 93

سر کش
۲۹ فروردين ۹۳ ، ۱۳:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

به یک عدد " بسم الله" نیازمندیم.

سر کش
۲۸ فروردين ۹۳ ، ۱۱:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

خدا یا ببخش برای حرف های امروز صبح. 

یک شنبه 24 فروردین 93.

سر کش
۲۴ فروردين ۹۳ ، ۱۷:۳۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

خیلی فرقه که فقط مرد باشی یا مرد باشی و مردونگی هم داشته باشی.

تهران رو با انبوهی از مشکلات گذاشتم و دارم میام مشهد. باید برم پیش فرمانده.

به فرمانده قول شرف دادم یه کاری رو انجام بدم.

خداحافظ تهران دوست نداشتنی من .به خودم قول دادم توو مشهد به مشکلات تهران فکر نکنم و مشکلات تهران رو برای خود تهران نگه دارم.

الان از اون موقع هایی هست که لا اقل باید به خودم مردونگی ام رو ثابت کنم.

دقیقا 20 روز گذشته به کار توام با رفتن به مهمونی گذشت. بماند که این رفت و آمد ها کم کم داشت اعصابم رو خرد می کرد هم صحبت شدن با کسایی که خرید 720/000 تومان از شهروند آرژانتین براشون افتخاره حالم رو به هم میزنه. بعضی ها اینجورین. به یه جمعی که وارد میشن تا خودشون رو به بقیه ثابت نکنند بیخیال نمیشن. ( امید وارم خودم اینجوری نباشم).

14 فروردین سال روز فوت مادر بزرگم بود. خدا رحمتش کنه از خونه که می خواستم بیام بیرون با همان زبان بی زبانش کلی برام دعا میکرد و فوت میکرد توو صورتم. عاشق اون فوت کردنش بودم.

گاهی چقدر "نه" گفتن سخته. خصوصا به کسی که ذره ای به خصوصیات اخلاقیم آشنایی نداره. مجبور شدم یه کوچولو هم بی ادبی کنم تا بفهمه تنها پاسخ من : "نه"

خدا یا منو ببخش که گاهی دقیقا "خر" میشم.

ظاهرا ریزش موی ارثی هم بر ما مستولی گشته است. شما شاهد باشین من یه روزی مو داشتم ها.

خدایا شکرت من خوشبخت ترین آدم روی زمینت نیستم اما بد بخت ترینشون هم نیستم. یه جایی ام اون وسط ها.

دعا کنید برای آزادی مرزبان هامون. امید وارم خبری که صبح شنیدم در مورد ازادیشون صحت داشته باشه.

شنبه 16/1/93 ساعت 12

سرکش 28 ساله در مسیر تهران به مشهد

هواپیمای فوکر 100 هواپیمایی قشم ایر لاین. صندلی F6

سر کش
۱۶ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۵۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر