این روزهای من

سرکش
این روزهای من

اومدم مثل آدم زندگی کنم نشد، شاید هم من نتونستم.

آخرین مطالب
  • ۱۵ بهمن ۹۵ ، ۰۸:۳۹ توبه
  • ۰۲ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۴۴ بخشش

بابا کرم

چهارشنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۳، ۰۵:۱۳ ب.ظ
از قرار روزگار بعد از چهار- پنج سال به عروسی دعوت شدم. و برای من که بیش از یک سال و هفت ماه بود که حتی کفش رسمی به پا نکرده بودم، پوشیدن کت شلوار و کفش رسمی مانند خورد لوبیا پلو سخت بود. ( از لوبیا پلو متنفرم)
----------------------------------------------------------------------------------------
در بخش مردانه مانند بچه موادب و آقا نشسته بودم و حداکثر فعالیتم دست زدن بود. 
----------------------------------------------------------------------------------------
با دوست نازنینی که برایم خیلی ارزشمنده و با همسرش شرط کرده بودم که اگه ایشون عروسی نیاد، من هم نمیام. چون به جز ایشون خیلی با بقیه دم خور نبودم. صحبت از رشته تحصیلی شد. ( ایشون ارشد سازه از دانشگاه شریف بودند و مدیر در یکی از ادارات دولتی هستند). نهایتا به این نتیجه رسیدیم که طراحی سازه و تاسیسات از نظر نوع شغل مثل شغل همون آقای دی جی مراسم. میمونه. یعنی شغل خوب و نسبتا با در آمد مناسبیه ولی نمی تونبی تا آخر عمر بهش ادامه بدی. یعنی عمر مفیدش کوتاه!!
--------------------------------------------------------------------------------------
در آخر مراسم به این نتیجه رسیدم که یکی از شرایطی که آقای داماد باید داشته باشه اینه که حتما چند تا دوست داشته باشه که خوب بلد باشند برقصند، و گرنه وسط مجلس خالی می مونه. خصوصا رقص بابا کرم. چون انصافا هر کسی نمی تونه به این بخش ورود کنه و ظرافت زیادی درش لازمه. شوخی نیست ها. جدی گفتم.  دلم برای برادر عروس سوخت. تمام سعیشو کرد ولی بنده خدا در این زمینه توفیقی نداشت. 
۹۳/۰۳/۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰
سر کش

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی