این روزهای من

سرکش
این روزهای من

اومدم مثل آدم زندگی کنم نشد، شاید هم من نتونستم.

آخرین مطالب
  • ۱۵ بهمن ۹۵ ، ۰۸:۳۹ توبه
  • ۰۲ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۴۴ بخشش
سال نو مبارک فرمانده ی مهربانم.

ببخشید که سال پیش سرباز خوبی بودم.

شما ضعیف ترین سربازت رو رها نکن که همه امیدش به شماست.
سر کش
۰۱ فروردين ۹۴ ، ۰۲:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 مواد لازم برای تبدیل تعطیلات نوروز به یک جهنم واقعی

کمی لج بازی

 کمی جر و بحث

کمی استرس و اضطراب

کمی مرور خاطرات تلخ عید سال گذشته به عنوان چاشنی

سر کش
۲۵ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
حالا به کنار که ما روز های خوشیمون که میشه، خدا رو فراموش می کنیم. اما خداییش این دفعه خدا متشکرم.

امام رضای مهربانم، فرمانده، هنوزم همون حرمو میگم. هر جور شما صلاح بدونید.مرسی.
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
امروز کلی خندیدم به نامه 47 نماینده کنگره به اوباما که فکر نکن توافق کنی همه چی درسته، دور بعد باز توافق رو منفصل می کنیمش.
داشته به خودم دلخوشی می دادم که از این تیپ خل و دیوانه ها همه جای دنیا هست و فقط مختص کشور ما نیست.
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
سر کش
۱۹ اسفند ۹۳ ، ۰۸:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسمه تعالی

آقای جناب

اگه می خواهی به یکی لطف کنی تا زندگیش متحول بشه، سطح توقعات اش رو ببرید بالا.

اگه می خواهی یکی رو زمین بزنی تا نابود بشه، سطح توقعات اش رو ببرید بالا.


درد من این است آقای جناب.


با احترام

سرکش



 

سر کش
۱۶ اسفند ۹۳ ، ۰۰:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 خدا یا این چه جور نماز خوندنیه که من دارم.

مشکلات زیاده درست. من چرا حواسم جمع نیست؟

--------------------------------------------------------------------------------------------

 دل خوشیمون شده ایمیل مون که ببینیم به کدوم در خواست مون جواب مثبت میدهند.

یه اداره دولتی کار داشتم که در ظاهر قول همکاری 100% داده بودند و منه ساده دل هم باور کرده بودم.


از منی که خودم در ادارات دولتی کار کرده بودم بعید بود گول حرف هاشون رو بخورم.

خدا یا دارم هزار و یک دلیل میارم که مملکتم جای موندنه. ببین با یه نصفه دلیل چجوری افکارم شوت میشه یه طرف دیگه.

--------------------------------------------------------------------------------------------------

 یه فرمانده دارم که با همه دنیا عوضش نمی کنم. همه دل خوشیم به همینه که سربازشم.

-------------------------------------------------------------------------------------------------- 

15 بهمن ماه دفاع از پروپوزال داشتم. از 5 روز قبلش هم در گیر مراسم دفاع بودم. یعنی از 10 بهمن

به خودم اومدم میبینم از 10 بهمن یک ثانیه نتونستم روی پروژه ام کار کنم. یا درگیر پر کردن فرم های اداری بودم یا در گیر ادارات دولتی. الانم که یه پروژه کاری گرفتم بلکه بخشی از خرج یه سفرمون در بیاد.

---------------------------------------------------------------------------------------------------

چقدر بده ادم نتونه حرف دلشو به افرادی که بهش نزدیکند بزنه.


سر کش
۱۳ اسفند ۹۳ ، ۲۳:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

پسری 20ساله از سر کار میاد خونه. دم در که میرسه پدرشو صدا یزنه میگه: حالم خوب نیست.

 

این اخرین کلام اون پسر بود.

ایشون بر اثر سکته مغزی فوت می کنند.

از قضای روزگار ایشون پسر دختر دایی بنده هستند.


حالا خدایا شما خودت یه مرور بفرما ببین در خانواده دایی بنده که چهار سال پیش پسر 21 سالشون در تصادف فوت می کنه، انصافه که حالا نوه ی ایشون ......

سر کش
۰۱ اسفند ۹۳ ، ۱۳:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 به معرفت نداشته ی خودم قسم که معرفت با اون چیزی که ما فکر می کنیم داریم. فرق داره.

خیلی هامون ( از جمله خودم) در عالم ادعا، الهه ی معرفتیم اما بقول فامیل دور صلاح نمی دونیم ازش استفاده کنیم!!!!!!!


 همچین یه جوری دست و پامونو چهار شاخ قفل کردند که نتونیم جم بخوریم. ممنونم از همشون. نوبت ما هم میرسه.


حال آقا مهدی خوب است. حال او که خوب باشد من شب ها راحت می خوابم.


گاهی ایننقدر مشغله برای آدم پیش میاد که آدم احساس می کنه مغزش داره فاسد میشه. چکار میشه کرد غیر از اینکه به قول خود خودا: فان مع العسر یسرا


رفتم نزد استاد راهنمای دوره کارشناسی ارشد، بهش گفتم علامت سوال های ذهنم زیاد شده استاد. گفت: صبوری کن صبوری کن صبوری.


زمانی که پای فردی به زندگی آدم باز میشه، بیشتر از عشق باید محتاط بود. باید آرام قدم برداشت. تا نکند کاسه تنهایی او ترک بردارد.







سر کش
۲۴ بهمن ۹۳ ، ۰۸:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 مال مردم خوری شاخ و دم ندارد. همینکه با دوستم کاری را مشترکا انحام دادم و حالا که حق الزحمه یمان را گرفته ایم دست و دلم می لرزد که حق واقعی او چقدر است==== مال مردم خوری.


از پروپوزال دفاع کردیم. 30 دقیقه طول کشید. 75 دقیقه به سوال های داوران داخلی و خارجی پاسخ دادیم. این تازه دفاع از پروپوزال بود. خدا رحم کند به دفاع نهاییی. داور خارجی می گفت معلم خوی می شوی!!!!


 باور کنید زندگی زیباست. زیبایی رو لمس کنید. بو بکشید. لا مصب تا روش تمرکز نکنید نه صداشو می شنوید و نه بوش رو می شونید. 


دوستت دارم را فریاد بزنید. باور کنید ضرر نمی کنید.


مازیار زارع تیر خلاص رو به پرسپولیس زد. مبارکشون باشه.





سر کش
۲۰ بهمن ۹۳ ، ۱۱:۴۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 اینکه این وبلاگ رابطه مستقیمی با معنویات من داشته باشه به نظر یه حقیقت مسخره میاد. هر موقع اینجا کم میام بعدش میبینم سرگرم روزگار شدم. یا روزگار سرمو گرم کرده.

 منم که رام نشدنی! دو تا از روزگار می خورم اما لااقل یکی رو میزنم بعدشم برمیگردم اینجا. یه چرخی میزنم. دلم که آروم گرفت باز میرم پی کارم.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

 تو روستایی که ما میریم یه رسمی هست: اگه شاخه درختی اونور دیوار همسایه افتاده باشه، صاحب اختیارش خود هسایه است. یعنی مجازه اون شاخه رو قطع کنه یا اگه دلش خواست نگهش داره و میوه اش رو برداره.

مثلا شاخه انار ما افتاده بود اونور دیوار همسایه و به صلاحدید خودش شاخه رو بریده بود.  شاخه پرتقال های ایشون هم افتاده داخل حیاط ما. ما هم که دل نازک.  از قضای روزگار سه روزی که اونجا تنها بودم تصمیم گرفتم پرتقال های اینور دیوار رو بچینم . نبردبان اوردم و رفتم بالای درخت و یه 60 یا 70 تایی (دو تا کیسه) پرتقال های تصاحبی رو کندم. همسایه بقلی در  حیاط ما رو زد و موقعی که درو باز کردم  ایشون با همچین صحنه ای  تو حیاط ما روبرو شد:




  بنده خدا چشمامش گرد شد. توو چشماش دیدم که  داره تصور میکنه من این همه میوه رو از درختش کنم. داشت سکته می کرد بنده خدا.

 حالا منم قسم و آیه که بخدا اینها مال درخت های شما نیست. بنده خدا هی نگاه به درختاش که شاخه هاشون اینور  دیوار بود میکرد. هی به این میوه ها نگاه میکرد. آخر سر براش کلی توضیح دادم که این میوه ها برای باغ اقواممون هست که گفته  از سرایدارش براش بگیرم. مقداریشو خیرات کنم و بقیشو براشون ببرم تهران. خدا رو شکر یه همسایه دیگه هم اومد و ایشون هم حرف بنده رو تصدیق فرمودند. خلاصه برنامه ای داشتیم اون شب.

فردا صبحش برای اولین بار از  اونجا تا تهران رو تنهایی رانندگی کردم. هیچ وقت فرصت نکرده بودم تنهایی برم سفر که این سری توفیق اجباری شد. البته دلیل رفتنم هم راه اندازی ست آپ آزمایشگاهیم بود که خدا رو شکر انجام شد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

 من هنوز یاد نگرفتم چجوری زندگی کنم که خودم راضی باشم. هنوز راضی نیستم.

سر کش
۲۲ دی ۹۳ ، ۰۹:۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 دلم حرم می خواهد نه برای زیارت

برای نفس کشیدن

 برای همون احساس شرمندگی همیشگی

 برای همون سر پایین انداختن ها

 برای همون غلط کردم ها و ببخشید گفتن ها

 برای همون نماز های عمه خانوم و مادر بزرگ و آقا کمال و ....

برای همه خیره شدن ها به اون گنبد دوست داشتنی.

 برای همه ی همه ی دقایقی که در صحن گوهر شاد با لذت  همراه با خجالت می گذره

سر کش
۲۰ دی ۹۳ ، ۲۳:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر