این روزهای من

سرکش
این روزهای من

اومدم مثل آدم زندگی کنم نشد، شاید هم من نتونستم.

آخرین مطالب
  • ۱۵ بهمن ۹۵ ، ۰۸:۳۹ توبه
  • ۰۲ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۴۴ بخشش

مفصله باشه برای بعد!

سه شنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۲، ۱۰:۴۵ ب.ظ

دوره عچیبی شده. 

یکی از دوستان صمیمیم یه فایل صوتی برام فرستاد. ظاهرا 4 سال پیش که با هم زیاد حرف می زدیم. بدون اجازه من حرف های منو ضبط کرده. امروز فایلش رو برام فرستاده. داشتم از تعجب شاخ در می اوردم. از طرفی شنیدن حرف های 4 سال پیش خودم برام جالب بود و از طرفی هم از این حرکتش خوشم نیومد که بدون اجازه من حرف هامون رو ضبط کرده.

----------------------------------------------------------------------------------------------

هفته پیش در مراسم ترحیم عمه ام، پسر عموم رو بعد از 12 سال دیدم. هم بازی دوران کودکی هم بودیم.

 سرد بود. هم هوا و هم نگاهش.


مادر و خواهرم رو برده بودم بیرون شام بخوریم. رفتم فسد فود گرفتم. از رستوران که اومدم بیرون یکی از این کودکانی رو که در بین زباله ها دنبال بازیافتی ها می گردند دیدم. هیچی دیگه شامم کوفتم شد. به یاد بندگانی که ظاهرا فعلا خدا صلاح نمی دونه آب خوش هم از گلوشون پایین بره. 


چند روزی بود درس خوندن رو شل کرده بودم. خر سرم اسفند امتحن جامع دارم. به خودم قول دادم کم کم روندش رو جدی بگیرم. خدا رو شکر کم کم دارم درس می خونم. حالا یا جواب مقالات میاد  و ما از امتحان جامع معاف میشیم و یا مثل یه مرد امتحان میدیم.


یکی از مقالاتی که به فارسی نوشته بودم. جواب داوریش اومد. داور اول مقاله رو تایید کرده بود و داور دوم رد!

ایرادات داور دوم رو خوندم. ظاهرا حال و حوصله نداشته کار ما رو بخونه.  فقط و فقط 4 تا ایراد از معادلات بخش مقدمه گرفته بود و گفته بود این معادلات اشتباه هستند. جالبه هر 4 تا معادله ای که ایراد گرفته بود عینا از چند منبع خارجی بسیار مشهور آورده بودم. و مستقیما هم رفرنس دهی کرده بودم. استاد خودم که بهش بر خورد. نویسنده سوم مقاله که استاد مشاورم هم هست کارد میزدی خونش در نمی یومد. به پیشنهاد ایشون 5 صفحه جوابیه برای ژورنال نوشتیم و تمام معادلات رو اثبات کردیم و ثابت کردیم داور محترم اصلا دقت نداشته معادلاتی که ایراد گرفته اصلا کار ما نبوده و همه اش از ادبیات موضوعی و منتج از دیگر مقالات بوده. 

عیبی نداره، عوضش یاد گرفتم اگه قرار شد یه روزی مقاله ای رو داوری کنم، یادم باشه به هر قیمتی شرافت ام رو زیر پام نزارم.


امام رضا دلم براتون تنگ شده. انشا الله هفته آینده خدمت میرم. هم برای عرض ادب و هم برای عذر خواهی از قول هایی که دادم و مرد عملش نبودم. هر چند که دارم یه کار هایی می کنم.


علما تصویب کردند که پایتخت باید منتقل بشه. هر چند که بیشتر به یه شوخی شبیه. ولی خدا رو شکر. یعنی میشه خدا ما هم بشیم یه شهرستان که لا اقل جرات داشته باشیم ساعت 7 عصر بریم تو اتوبان همت؟


به کیفیت زندگیتون نمره چند میدید؟ یک هفته ای هست که دارم سعی می کنم کیفیت زندگیم رو بالا ببرم. مفصله باشه برای بعد!

۹۲/۱۰/۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
سر کش

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی