این روزهای من

سرکش
این روزهای من

اومدم مثل آدم زندگی کنم نشد، شاید هم من نتونستم.

آخرین مطالب
  • ۱۵ بهمن ۹۵ ، ۰۸:۳۹ توبه
  • ۰۲ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۴۴ بخشش

اتفاق بد

سه شنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۲، ۰۱:۲۵ ق.ظ

3-

 ساعت هشت و نیم  شنبه شب.

مادرم به اتقاق خواهرم- و دو دختر عمه ام پیاده از خانه ما به سمت خیابان اصلی می روند. قرار بر این بود که 5 دقیقه بعد من و عمه ام در دو ماشین آنها را سوار کنیم.

بعد از 5 دقیقه ما در خیابان اصلی بدنبالشان می گردم ولی پیدایشان نمی کنم.

صد متر جلو تر مادرم را می بینم که دارد تنها و سریع  راه می رود.. سریع به سمتش می رودم و از داخل ماشین صدایش می زنم.

جواب نمیدهد. نگران میشم و سریع ماشین را پارک می کنم و به سراغش می رم.

- چرا جواب نمیدی. بقیه کوشن.

- هیچی نگو فقط برو اون پسره رو نگه اش دار.( یه پسر بچه حداکثر 17 ساله)


تا من به پسره برسم. مادرم هم خودش رو دوان دوان به اون پسر می رساند.

-آقا پسر شما از داخل موسسه . . . اومدید بیرون؟

- بله خانوم.

مادرم بی معطلی کشیده ای به صورت پسرک می زند.

صدای مادرم لرزان شد. دستها و پاهاش می لرزید.

- دفعه بعد که خواستی به دختری طعنه بزنی و بهش بخندی اول ببین اونم دختر مثل خودت بی سر و پا است و بعد طعنه بزن.

من و عمه ام که تازه رسیده بود. ماجرا را فهمیدیم.

کشیده دوم رو عمه ام بهش زد.

من هنوز تو شوک بودم که کی بخودش اجازه داده به خواهر و دختر عمه من از روی عمد طعنه بزنه.( هیچ کدومشون اهل جلب توجه و یا مورد مشابه نیستند)

بدون معطلی کشیده ی خیلی محکمی رو به پسره زدم. عینکش شکست.

پسره تازه فهمیده بود اون موقعی که با دوست بی شرف تر از خودش ، تن لش اشون رو به اون دو تا زده بودند مادر من در دو قدمی پشت سرشون بوده.

اولش می گفت من نبودم. بعدش می گفت بابام رو میارم. بعدش هم به من می گفت : بخواهم بزنمت داغونت می کنم.(البته موقعی که این حرف رو میزد صداش بشدت می لرزید )

بی رحمانه گلوش رو گرفتم. داشتم کشیده ی بعدی رو میزم که خدا بهش رحم کرد و با وساطت یه عابر و مادرم از دستم در رفت. با تمام توانش دوید و فرار کرد.

با تمام توانم فریاد میزدم: کثافت. کثافت. کثافت. بی ناموس.(بد ترین فحشی که تاحالا به زبان اوردم)


--------------------------------------------------------------------------------------------------

برنامه ان شب کلا خراب شد. بعد از یک ساعت به خانه برگشتیم. مادرم مرا سرزنش می کند که چرا دخالت کرده ام. برای اولین بار خیلی محکم به مادرم گفتم که کار من درست بود. نمی تونستم دخالت نکنم و از کارم پشیمان نیستم.

مادرم هنوز مرا سرزنش می کند. ولی متاسفانه و یا خوشبختانه من از کاری که کردم پشیمان نیستم.

---------------------------------------------------------------------------------------------------

به جرات می تونم بگم که در اوج اون درگیری تماما بر اعصابم مسلط بودم و  قصد آسیب رسوندن به اون پسر بچه رو نداشتم.اصلا و ابدا. فقط می خواستم با زدن اون دو تا کشیده درسی بهش بدم که دفعه بعد اجازه طعنه زدن و خندیدن رو بخودش نده.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------

هیچ وقت اهل درگیری نبودم. بارها و بارها بد ترین فحاشی ها نسبت به خودم شده بود اما خیلی عاقلانه با موضوع برخورد کرده ام و بدون کوچکترین عکس العمل و یا حرفی محل را ترک کرده بودم. اما موقعی که کسی برای خواهرم مزاحمت ایجاد کرده نتونستم اون آدم  رو بی نصیب بزارم.

---------------------------------------------------------------------------------------------------

نمی دانم اگر این کار را نمی کردم باید چه عکس العملی از خودم نشان می دادم (تا چه حد این عکس العمل درست بود)

یا مثلا اگر خواهر و دو دختر عمه ام انجا شاهد این کار من و مادرم و عمه ام بودند چه اتفاقی می افتاد. (خواهرم از طعنه ان بی شرف ترسیده بود و گریه می کرد)

----------------------------------------------------------------------------------------------------

مادرم هنوز تاکید دارد که کار من و عمه ام اشتباه بوده و نباید دخالت می کردیم. ولی من هنوز نمی توانم قبول کنم. 

بدلیل مشکلات قلبی پدرم اصلا و ابدا از این موضوع اطلاع نداره.

آخر شب من و مادرم از  بقیه عذر خواهی کردیم. و تاکید کردیم که این موضوع فقط و فقط یک اتفاق بد غیر قابل پیش بینی بود.

هر چند عمه ام تاکید داشت که اون سه تا کشیده حق اون بچه بود.

----------------------------------------------------------------------------------------------------

دیشب هم به همراه خواهرم دو تایی رفتیم بیرون و شام خوردیم و کلی هم به بهانه های مختلف خندیدیم. ظاهرا ظاهرا ترسش برطرف شده. بهش چند بار گفتم که ، مادر، عمه و من هر کدام یک کشیده بهش زدیم و شخصا از شرمندگی اون فرد در آمدم.

------------------------------------------------------------------------------------------------------

واقیعت اینه ما در کثافتی زندگی می کنیم که اسمش رو گذاشتیم جامعه.

خواهرم با سرویس به مدرسه میره و هیچ وقت هم تنها از خونه بیرون نرفته. همیشه و همیشه ما سه نفر (مادرم وپدرم و من)مراقبش بودیم. ولی واقیعت اینه که ما سه نفر همیشه پشتش نیستیم. قراره از یه جایی به بعد خودش مراقب خودش باشه.

دیشب می گفت: منو در کلاس دفاع شخصی ثبت نام کنید.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------

2-

فقط و فقط یک سوال ذهنم رو داره می خوره. عکس العمل من تا چه حد بجا بود؟

اگر باز هم این مورد پیش بیاد من دقیقا چکار باید بکنم؟

از یک طرف میگم ما نمی تونیم با همه آدم بد های جامعه بجنگیم. 

از طرفی هم میگم این سکوت ما بوده که این بی شرف ها بخودشون اجازه هر کاری در سطح جامعه رو می دهند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------

اگر خواستید اظهار نظر کنید قبلش یک سوال از خودت بپرسید.

درسته آدم باید در مقابل خیلی بد تر از این شرایط به خودش مسلط باشه اما اگر شما مادر- برادر و یا پدر بودید و کسی در مقابل چشم شما برای دختر و یا خواهر شما مزاحمت ایجاد می کرد باز هم نظرتون با آنچه الان دارید یکی بود؟

اگر فکر می کنید کارم اشتباه بوده. باز هم خواهش می کنم بهم بگید. منتهی راهکار درست اش رو هم بگید.

------------------------------------------------------------------------------------------------------

1- از بکار بردن کلمات خارج از ادب در این متن عذر خواهی می کنم. قصدم نوشتن واقیعت بصورت کامل بود. حتی اگر مقصر اصلی خودم باشم.

0- هفته گذشته خبر بیماری یکی از نزدیکان با مسافرت 36 ساعته خودم یکی شد. این خبر  لذت مسافرت رو ازم گرفت. 

در این  سفر کوتاه هیجان انگیز اتفاقات جالبی افتاد که اگر حوصله ای بود گزارش اش رو می نویسم. 

۹۲/۰۶/۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰
سر کش

نظرات  (۱)

سلام با خوندنت مطلبت خیلی ناراحت شدم این مشکل همیشگی زنان و دختران جامعه ماست. چه بسا خود من بارها درگیرش بودم. راهی که خواهرت پیشنهاد داده خوبه. منم رزمی کار کردم. به آدم اعتماد بنفسی میده که باعث میشه نترسی. هرگز با کسی درگیر نشدم حتی فحشم ندادم ولی همین نترسیدن مساله مهمیه.
راستش با اینکه یه خانومم ولی اگه کسی به مادرو خواهرم چپ نگاه کنه حسابی غیرتی میشم! شما هم حتما همینطورید که اون کشیده رو زدید . شاید برای اون پسرک کارساز باشه و ته دلشو بلرزونه ولی اگه یه اراذل و اوباش طرف حسابت باشه چی؟ نباید باهاش درگیر بشی.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی