این روزهای من

سرکش
این روزهای من

اومدم مثل آدم زندگی کنم نشد، شاید هم من نتونستم.

آخرین مطالب
  • ۱۵ بهمن ۹۵ ، ۰۸:۳۹ توبه
  • ۰۲ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۴۴ بخشش

مناقصه

دوشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۰، ۰۸:۵۶ ب.ظ

 دیروز کمیسیون بررسی پیشنهادات فنی و مالی شرکت هایی رو داشتیم که قرار بود در یکی از واحد های اداره ما تصفیه خانه احداث کنند. از شما چه پنهان چند روز  پیش هم یکی از همین شرکت ها (که نمی دونم شماره موبایلم رو از کجا پیدا کرده بود) با من تماس گرفت و خیلی صریح و واضح بهم گفت که اگر طرح اونها برنده بشه زیر میزی بنده محفوظه.

از طرفی یکی دیگه از اعضا کمیسیون سه نفره ما هم که خودشون در زمینه حق حساب گرفتن استاد تمام بودند هم شرکت داشتند.

من هم چون این موضوع رو فهمیده بودم با خودم عهد کرده بودم ، بدون هیچ گونه کینه و اعمال نظر شخصی اگر طرحشون مناسب نبود نزارم طرحشون برنده اعلام بشه!.

دیروز در جلسه شانس ما زد و طرح اون شرکت فوق العاده دست بالا طراحی شده بود با اختلاف قیمت هفتاد میلیون تومانی مقام دوم رو آورد.

نبودید ببینید این همکار ما چه سنگی که به سینه نمی زد . می خواست به هر قیمتی شده مناقصه رو باطل اعلام کنه تا بلکه بتونه یه استعلام قیمت دیگه جور کنه.

اول با تهدید شروع کرد و با التماس که این شرکت پسر خاله من نیست تمومش کرد.

به هر قیمیتی بود شرکتی رو که طرحش واقعا ایده ال بود رو برنده اعلام کردم. اما چشمتون روز بد نبینه. همکارمون که نونش رو آجر کردم دو روزه جواب سلام من رو هم بزور میده.

در هر صورت حق به شرکت واجد صلاحیت رسید.ولی این همکاران عزیز ما هر روز سرشان را بالا می گیرند (با ادعای نون حلال در اوردن).

آخر خودم با دستای خودم  قبرم رو تو این اداره می کنم.

دعا:برای سرکش دعا کنید یه کار بهتر پیدا کنه. در ادارات دولتی کار کردن و نون حلال در آوردن و به روز مرگینیافتادن خیلی کار سختیه.

۹۰/۱۱/۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰
سر کش

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی