این روزهای من

سرکش
این روزهای من

اومدم مثل آدم زندگی کنم نشد، شاید هم من نتونستم.

آخرین مطالب
  • ۱۵ بهمن ۹۵ ، ۰۸:۳۹ توبه
  • ۰۲ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۴۴ بخشش

سب زمینی (یا بقول خواهرم سیب زنیمی)

شنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۰، ۰۸:۵۶ ب.ظ

گاهی یه پیت حلبی و مقداری چوب و چند تاسیب زمینی و البته یه رفیق تنها چیز هایی هستند که می تونند یه جمعه رو خوب تمومش کنند.

اعتراف:نمی دونم چرا گاهی گفتن جمله" دوستت دارم" برام سخت میشه.

سرکش رو به مرگ بگیرید اما نخواهید که این جمله رو تکرار کنه.

چندین دفعه سعی کردم بهش بگم ولی هیچ وقت نشد که نشد.

موقع خدا حافظی روم نشد تو چشماش نگاه کنم  ولی وقتی برگشتم خونه عکسش رو بوسیدم.

پسر به این معصومی به عمرم ندیدم.

پی نوشت: در طی سه روز گذشته مجموعا دو ساعت هم درس نخوندم هیچ. کلی هم برای فردا کار تراشیدم.از تنبلی نبود از مشغله زیاد بود.

باز از فردا تا چهار شنبه باید روزی  ۱۵ ساعت کار و کلاس رو تحمل کنم.

 

۹۰/۱۱/۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰
سر کش

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی